داستان فیلم درباره زوجی به نامهای لیلا و آدام است که برای سالها یک زندگی خوب داشتند. با این حال، پس از مدتی، زندگی آنها به یک نقطه مرگ میرسد. هیجان در زندگی آنها به پایین رفته است و آدام عاشق شخص دیگری شده است...
این فیلم داستان ماجراجویی یک راننده تاکسی در یادگیری زبان انگلیسی در اواخر دهه شصت زندگیاش را روایت میکند. ما افراد اطراف او، چیزهایی که او تجربه میکند و تغییرات فرهنگی یک زبان جدید در زندگیاش را میبینیم.
در اولین روز ماه رمضان، حسن به ایستگاه قطاری در وسط بیابان آناتولی میرسد. او همسر جوان و دختر کوچکش را همراه خود دارد. او شنیده است که جامعه کوچک اطراف این ایستگاه به یک امام نیاز دارد تا در ماه رمضان نماز را رهبری کند و به کودکان قرآن بیاموزد.
زن جوانی که برای شروع کار جدید خود به استانبول سفر می کند ، او با شوکی بزرگ مواجه می شود. او متوجه می شود که کارت های اعتباری و حساب بانکی او خالی شده و هویت او دزدیده شده است. این اتفاق زندگی او را به طور کامل به هم می ریزد...