زندگی آدِم هابردار زمانی که مجبور می شود پس از شکست در یک عملیات مهم ، پلیس بودن را ترک کند، مسیری کاملاً متفاوت به خود می گیرد. ادم با تعقیب باندی که باعث شد کارش را رها کند، مجبور است یک رستوران مرغ را تصاحب کند تا باند را تعقیب کند...
یاسمین معلم ریاضی زیبا با جمال صاحب رستوران گوشت لذیذ کاریزماتیک برخورد می کند. یاسمین مادری است که برای التیام زخم های یک ازدواج بد تلاش می کند. جمال یک مرد اجتماعی و بی خیال است که می خواهد از گذشته فرار کند...
سوسن به حرف های خانواده اش گوش نمیکنه و با پشت کردن به اونا با یوسف ازدواج میکنه . فقط هیچ چیز طبق آرزوهایی که داشت پیش نمیره . سوسن دختر یک خانواده متلاشی شده است . پدرش بعد از نقل مکان به ازمیر خونه رو ترک میکنه ، برادر بزرگترش زاهد هم به خونه سر نمیزنه . به خاطر همین مشکلات سوسن برای شروع یک زندگی جدید راهش رو با عشق دوران بچگیش ، یوسف یکی میکنه . با گذشت زمان و بیشتر شدن مسئولیت ها با یوسف در ادامه دادن زندگی مشترک به مشکلات جدی میخورن و …
فرهاد و زینب زندگی خوبی را در کنار هم دارند. قرار است که فرهاد با چند نفر از همکارش برای جلسه کاری با هواپیما به آنتالیا برود. از وقتی که با زینب ازدواج کرده است اولین بار هست که از هم جدا می مانند. در آنتالیا در اولین شب فرهاد با نازلی گول آشنا میشود. این دختر اولین عشق فرهاد است که سال ها پیش مجبور به ترک او شده بود و ...
در اولین روز ماه رمضان، حسن به ایستگاه قطاری در وسط بیابان آناتولی میرسد. او همسر جوان و دختر کوچکش را همراه خود دارد. او شنیده است که جامعه کوچک اطراف این ایستگاه به یک امام نیاز دارد تا در ماه رمضان نماز را رهبری کند و به کودکان قرآن بیاموزد.
مانند هر دختر جوان دیگری، زینب آرزو دارد که یک تأثیرگذار رسانه های اجتماعی باشد تا از زندگی فقیرانه خود فرار کند. اما در حالی که او برای رسیدن به آن تلاش می کند، باید برای پدرش «مادر» باشد. چون مرد 45 ساله ذهن و احساسات یک بچه 5 ساله را دارد. کدیر با ماشین اسباببازیاش، شوخیهای کودکانه و رفتارش مانند یک بچه است، در لباس بزرگسال. او به خاطر بند نافی است که وقتی در شکم مادرش بود دور گردنش پیچیده بود. کادیر به عنوان یک "آزمایش" برای والدین و فرزندش متولد شد. حداقل، این چیزی است که پدربزرگ زینب به او می گوید. زینب رویاهای بزرگی می بیند و سعی می کند از مشکلات خانه عمه اش دور شود. از تکان دادن او در اتاق کوچکی که نه او و نه پسرعموهایش نمی توانند در آن جا شوند. از عمویش که آنها را سرزنش می کند و به عمه اش ظلم می کند. از خستگی خشمگین عمه اش؛ از غیر ممکن؛ و فقر
داستان سریال درباره زینب، معلم موسیقی که به همراه همسرش احمد، به خونه ای جدید نقل مکان می کنند است. زینب در روز تولدش آرزویی میکنه... پنج سال بعد همه چیزشو از دست میده و...