داستان فیلم درباره زوجی به نامهای لیلا و آدام است که برای سالها یک زندگی خوب داشتند. با این حال، پس از مدتی، زندگی آنها به یک نقطه مرگ میرسد. هیجان در زندگی آنها به پایین رفته است و آدام عاشق شخص دیگری شده است...
نیازی گل، یک جراح دامپزشکی منجر به آنچه که او یک زندگی آرام می داند. او وقت خود را بین دانشجویان دانشگاه تدریس در بخش دامپزشکی و با دستیار او هدیه را تقسیم می کند …
آیدین، بازیگر بازنشسته ای است که حالا یک هتل کوچک در مرکز آناتولی را اداره می کند و روابطش با همسر جوانش، نهال بسیار خروشان و جنجالی شده است و خواهرش نکلا هم در تلاطم طلاقی است که اخیراً پشت سر گذاشته...
زن جوانی که برای شروع کار جدید خود به استانبول سفر می کند ، او با شوکی بزرگ مواجه می شود. او متوجه می شود که کارت های اعتباری و حساب بانکی او خالی شده و هویت او دزدیده شده است. این اتفاق زندگی او را به طور کامل به هم می ریزد...
(فردا) وقتی بچه بوده مادرش پریهان اونو ترک کرده و اون با سختی های زیادی بزرگ شده و با تمام وجود سعی بر انتقام گرفتن از مادرش رو داره. برای همین وارد یه رابطه ی نامشروع با شوهر خواهرناتنیش میشه. پریهان اصلا از فردا خوشش نمیاد و تنها دخترش رو برنا میدونه و سعی میکنه با پیشنهاد پول به فردا اونو از زندگی دخترش دور کنه. برنا برای این که بدونه شوهرش با کی بهش خیانت میکنه به خونه باغشون میره و با فردا رو به رو میشه و در پی درگیری که پیش میاد سرش به جایی میخوره و میمیره. فردا از برادرش آراس میخواد که اونو در دریاچه بندازه و به این ترتیب پای آراس رو هم وسط میکشه. فردا به هیچ وجه عذاب وجدانی نداره ولی با این اتفاق زندگی همه زیر و رو میشه…