Altan Erkekli

بارِس، جوانی است که برای ادامه زندگی به انواع روش‌های فریب متوسل می‌شود. ریشه این رفتارها در آسیب‌هایی دیده می‌شود که در گذشته تجربه کرده است. با این حال، رازهای بزرگتری از آنچه که به نظر می‌رسد در زندگی او وجود دارد.

این فیلم داستان واقعی دانش‌آموزان دبیرستانی باندرمه است که علی‌رغم رویاهایشان، با وجود فرصت‌های کم و همه موانعی که با آن روبرو هستند، تسلیم نمی‌شوند و در ناسا موفق به رسیدن به رویاهای خود و ارسال موشک به آسمان شده‌اند...

زندگی آدِم هابردار زمانی که مجبور می شود پس از شکست در یک عملیات مهم ، پلیس بودن را ترک کند، مسیری کاملاً متفاوت به خود می گیرد. ادم با تعقیب باندی که باعث شد کارش را رها کند، مجبور است یک رستوران مرغ را تصاحب کند تا باند را تعقیب کند...

مردی که در جنگ جهانی دوم در قلب سفارت بریتانیا در آنکارا به عنوان پیشخدمت کار می کند، جاسوس می شود و شروع به افشای اسناد و اطلاعات مخفی انگلیس به آلمان هیتلر می کند...

کاآن به سختی می‌تواند موقعیت بالاتری را در کارش به دست آورد، جایی که به طور کلی شغل خوبی داشته است. در حالی که او به همراه همسر، فرزندان و کار خود مشغول بوده است، به طور قابل توجهی از پدرش غفلت کرده است. تا اینکه یک روز مجبور می‌شود برای او مراقبت کند...

سال 1977 در آنکارا، یک روز صبح ایلماز سعی دارد همسر باردارش را به بیمارستان برساند، اما در میان راه با اتومبیل اومر تصادف می کند...

در جنوب کشور ترکیه خانواده ای در روستایی در کوهستان زندگی میکنند که ...

افلاتون، مینیاتوریست برجسته قرن هفدهم استانبول، به زور به قصر وزیر منتقل می‌شود و از دستگیری و اعدام قریب‌الوقوع شاهزاده دانیال، رهبر شورش، مطلع می‌گردد.

مصطفی و همسر کارگرش با دختر کوچکشان زندگی آرامی دارند اما صدای شلیک گلوله‌ها در اطراف خانه‌شان، این آرامش را تهدید می‌کند.

زندگی ساکنان یک روستای کوچک آناتولی با معرفی تلویزیون به آنها تغییر می کند

این فیلم به داستان زندگی مسلم گورسس یک موسیقی‌دان اهل کشور ترکیه می‌پردازد. او با نام مسلم آکباش به دنیا آمد و به علت قدرت صدایش گورسس که در ترکی به معنای کسی دارای صدای پر قدرت است نام گرفت. از وی همچنین با نام مسلم بابا هم یاد می‌شود و…

در سال 1950 در جنگ های کره سرگرد سلیمان یک دختر نیمه یخ زده و ترسیده،بدون پدر و مادر در وسط جنگل پیدا میکند که خیلی ترسیده و نزدیک به یخ زدن هست سرگرد سلیمان او را قاچاقی به اردوگاه ارتش میبرد و در آنجا از او مراقبت میکند ولی به خاطر عدم توانایی برای برقراری ارتباط با او اسمی برایش انتخاب میکند “آیلا” به یاد شبی که او را پیدا کرده بود.بین آیلا و سلیمان ارتباط قلبی زیادی برقرار میشود…

سیفی رئیس باتجربه پلیس و افسر تازه کار نوری پامیر شروع به بررسی پرونده یک کودک کشی در شهر می کنند. این پرونده آنها را به آقای عباس و دخترش دیلارا می رساند که از افراد شناخته شده در محافل آنها هستند.