"قدرت" که همیشه با قانون و برنامه زندگی کرده، به وسیله تجربه اتفاقات شگفت آور نظم زندگیش بهم میخورد. او سوار ماشینش که خیلی دوستش میدارد شده و به طرف آنتپ روانه میشود. در طی این مسیر بلایی نیست که سر "قدرت" و ماشینش نیاید. او پس از طی کردن صدها کیلومتر هم ارزش دوستی را کشف خواهد کرد و هم لذت زندگی بدون قانون و برنامه را خواهد چشید...
چهار قهرمان به نام های گوکهان ، حکمت ، نجمی و ثروت بعد از اینکه به صورت مشروط از زندان آزاد میشوند ، به طور دسته جمعی به گروه درمانی میروند و با عاشق شدن حکمت با زنی به اسم مهربان که در کشتی با او آشنا شده بود زندگی هر چهار قهرمان عوض میشود و ...
مادری سالخورده به همراه دختر میانسالش از فلسطین به استانبول ترکیه میرود تا با برخی از اقوام خود ملاقات کند. این داستان و سایر داستان های کوتاه سرنخی از شهر استانبول به ما می دهد.