داستان ماریون هستینگز، فردی که سالها در خانه استرالیایی خود در مجاورت رودخانه رانگل در کنج عزلت به سر می برد. در حالی که تحصیلات خود را در اروپا به پایان می رساند، نامه ای از دیک دریک، سرکارگر مزرعه پدرش دریافت می کند که از او می خواهد فوراً به خانه بازگردد...
جیم وال برای انتقام قتل همسرش و سرقت اسبهایش، به دنبال سه قاتل فراری میگردد. او این افراد را در یک باند سارقان احشام پیدا میکند که درگیر جنگ با یک باند رقیب است.
برازوس کین، تفنگباز، در مزرعهای مشغول به کار میشود، اما به ناحق متهم به کشتن باب تایرل همکار گاودارش میشود و باید با پیدا کردن قاتل واقعی، خود را پاک کند.
"ونس شاو" راهزنی را رها کرده و به شرکت تلگراف ملحق می شود. برادر او "جک" گروهی قانون شکن که تلاش می کنند از اتصال یک خط تلگراف توسط شرکت جلوگیری کنند را رهبری می کند و...