جنگ داخلى امریکا. « جانى گرى » ( کیتن ) در زندگى اش دو عشق دارد: یکى لوکوموتیوى به نام « جنرال » و دیگراى دخترى به نام « آنابل لى » ( مک ). نیروهاى نفوذى شمالى « جنرال » را مى دزدند و در حالى که « آنابل لى » در یکى از واگن هایش به جا مانده، آن را به طرف مناطق خودى مى برند. « جانى » یک تنه به تعقیب لوکوموتیوش مى رود تا « جنرال » و « آنابل لى » را نجات دهد.
« هارولد » ( لويد ) به دنبال تهديدهاى نامزدش ( ديويس ) رهسپار لس آنجلس مى شود تا پول پارو كند اما به جايى نمى رسد. تا اين كه دختر خود را به شهر مى رساند. و حالا « هارولد » كه بايد، واقعا، خودى نشان بدهد در قبال 1000 دلار حاضر به شركت در نمايشى تبليغاتى / قهرمانى مى شود: بالارفتن از ديوار ساختمان 12 طبقه ى فروشگاه، بدون هيچ گونه وسايل ايمنى...