فیلم “در شب زندگی کن” در زمانی به وقوع می پیوندد که جرم و جنایت آمریکا را در خود غرق کرده است و مصرف مواد توهم زا افزایش یافته است. در همین حین است که ماموری به نام جو (بن افلک) قصد دارد هرچه سریعتر این جنایت ها را ریشه یابی کند و سپس آنها را نابود کند...
جو کولین باید به حرف های پدر خود گوش کند. جو (بن افلک) گنگستر است و پدر او توماس (برند گلیسون) پلیسی در حومه ی بوستون می باشد. یک شب و بعد از شام توماس به جو هشدار می دهد که هر کاری که در دنیا انجام بدهی روزی به تو برخواهد گشت البته نه آن طوری که انتظارش را داشته باشی.
فیلم Live by Night در مورد جو می باشد، او در دوران پس از جنگ جهانی اول از بوستون به تامپای فلوریدا می رود و در آنجا باعث افزایش فعالیت های مافیایی می شود و در آن محل تبدیل به شخصی مهمی می شود و هر تصمیمی که او می گیرد، هر کاری که او انجام می دهد، عواقب جدی را با خود به همراه دارد، اگرچه جو به ندرت آنها را پیش بینی کرده است. بن افلک به عنوان فیلم نامه نویس و کارگردان در این فیلم حضور دارد و می توان گفت کار او در Live by Night مقداری درهم به نظر می رسد.
سناریوی این فیلم از رمانی جنایی اثر دنیس لِهان اقتباس شده است، او کسی است که داستان اصلی اولین فیلم به کارگردانی بن افلک یعنی Gone Baby Gone را نوشته است. این کتاب افلک را برای یک داستان جمع و جور و درگیر داستان های کارآگاهی آماده می کند. در حقیقت Live by Night نیاز به زمان بسیار زیادی دارد ولی افلک تلاش کرده است تا مدت فیلم را در زمان ۱۳۰ دقیقه به اتمام برساند. برخی از سکانس های فیلم به شدت متراکم شده اند، مثل اوایلی که جو در بوستون است و با دوست یکی دیگر از گنگسترها با بازی سییِنا میلر در ارتباط است. این رابطه عاشقانه تاثیر زیادی بر زندگی جو دارد و جو سعی می کند تا داستان خود را برای مخاطبان بازگو کند، اما چیز زیادی از آن دیده نمی شود، چون افلک وقت زیادی به آنها اختصاص نداده است. زمانی که جو به فلوریدا می رسد، درگیر ماجراهای جالبی می شود، مثل مقابله با یک گروه محلی Ku Klux Klan (سازمان سری ضد سیاهپوستان در آمریکا) و درگیری با یک زن جوان، لورتا فیگِس که ال فینینگ نقش آن را بازی کرده است. همین موارد جزو مهمترین قسمت های فیلم می باشند و البته نشان دهنده ی سرگردانی فیلم از حوادث و مجموعه ای از کاراکترها می باشد.
در فیلم مسائل بیهوده ی زیادی وجود دارد و بن افلک سعی کرده است همه ی آنها را با هم جمع و بعد از بررسی آن را بصورت یک یک کار نهایی آماده کند. اما لحظاتی وجود دارد که یکی از مینی سریال های HBO می شود که تکه تکه های آن جدا شده و در نهایت به هم وصل شده باشند یا حتی به نظر می رسد که این فیلم به جای اقتباس از رمان خود اثر دنیس لیهِن، اقتباسی از رمان های کلیف نوتس باشد.
فیلم برداری این کار توسط روبرت ریچاردسون انجام شده است. او قبلا در فیلم های The Aviator و Hugo و Django Unchained و چندین فیلم دیگر نیز به عنوان فیلم بردار حضور داشته است. خوشبختانه به لطف ذوق عالی ریچاردسون، فیلم Live by Night برای دیدن لذت بخش می باشد، البته حضور بازیگرانی چون افلک، میلر و زوئی سالدانا که عشق دوم جو می باشد، به زیبایی فیلم کمک کرده است.
بن افلک به عنوان کارگردان هیچ وقت نتوانسته از خود در بازیگری به خوبی استفاده کند. او در روی صحنه وقتی به حرف دیگران گوش می دهد بهترین است مخصوصا وقتی چهره ی او در واکنش به موقعیت ها و مسائل مختلف بررسی می شود. یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه های فیلم Live by Night زمانی است که لورتا فیگِس (ال فینینگ) جو را در رستوران ملاقات می کند و در آنجا این دو شخص مشغول صحبت با یکدیگر می شوند، البته بیشتر لورتا صحبت می کند و جو فقط به حرف های او گوش می دهد. ارتباطات افلک در این فیلم بیشتر در حالت سکون قرار دارد تا حالت اکشن، فیلم اکثرا داستان او را در فلوریدا بازگو می کند، توضیح انگیزه ی شخصیت های فیلم و داستان آنها هم زیاد جالب نیست و این مسئله نیز به فیلم لطمه می زند.
فیلم Live by Night ترکیب بسیار پیچیده ای دارد، جدی، خوش تیپ، پر شور، آهسته همه و همه در فیلم دیده می شوند. بعد از بررسی فیلم باید پرسید: آیا این فیلم به تاریخ پر بار فیلم های ژانر گنگستری پیوسته است؟ در جواب این سوال نیز می توان گفت: بله، این فیلم با زمینه ی ملایم تری می تواند جزو فیلم های گنگستری باشد.
سابقهی ارتباط بین «بن افلک» کارگردان/بازیگر/نویسنده و «دنیس لهان» رماننویس به حدود یک دههی قبل برمیگردد. در سال 2007، افلک اولین تجربهی کارگردانی خود را با اقتباس از رمان دنیس لهان به نام «رفته عزیزم رفته» پشت سر گذاشت که آن را میتوان بهترین دوران حرفهای هر دو دانست. اقتباس دوبارهی افلک از رمان دیگر لهان اگرچه برای آنهایی که فیلمهای گنگستری را دوست دارند میتواند سرگرمکننده باشد، ولی به اندازهی تجربهی قبلی موفق نیست. «زندگی در شب» فیلمیست نه چندان قدرتمند با پایانی گیجکننده. هرگز نمیتواند به پای «رفته عزیزم رفته» از افلک یا حتی اثر قبلی او «آرگو» و یا همکاری مشترک کلینت ایستوود و لهان در «رودخانه مرموز» برسد.
پردهی ابتدایی «زندگی در شب» در شهر بوستون و در سالهای درگیر در جنگ (اواخر دهه 1920) میگذرد؛ شهری که افلک و لهان هر دو با آن احساس نزدیکی میکنند. جو کاگلین (افلک) سرباز کهنهکار جنگ جهانی اول، اکنون با عدهای دزد و جنایتکار بی سر و پا دمساز شده که روزی حملهای مسلحانه به رئیس ایرلندی باند، آلبرت وایت (رابرت گلنیستر)، و سردسته ایتالیایی مافیا به نام ماسو پسکاتوری (رمو جیرون) تدارک میبینند. جو از حمایت پدر پلیسش توماس (براندون گلیسون) برخوردار است که هیچ اطلاعی از شغل پسرش ندارد. به هر حال، هنگامی که علاقهی جو به دوستدختر وایت، اِما (سیهنا میلر)، لو میرود جو ترجیح میدهد به جای کشتهشدن مدتی را در زندان سپری کند. پس از رها شدن از زندان، جو به پسکاتوری پیشنهاد همکاری میدهد و به همین دلیل به فلوریدا منتقل میشود تا در تامپا (بندری در سواحل غربی فلوریدا) برای خود نامی دست و پا کند. به عنوان پاداش، اجازه مییابد که در کسب و کار وایت اختلال ایجاد کند. جو دوست قدیمی گنگسترش، دیون بارتولو (کریس مسینا)، را هم با خود همراه میکند.
در فلوریدا، جو امپراطوری خود را بنیاد کرده. او به قمار علاقه دارد (که امیدوار است روزی بتواند به هدفش برسد) اما از پخش مواد مخدر سر باز میزند. او به گریسیلا کورالز (زویی سالدانا) کوبایی علاقمند میشود و این علاقه او به زنی رنگینپوست، خشم سازمان سری ضد سیاهپوست آمریکا را برمیانگیزد. در همین حال، برای جلب همکاری رئیسپلیس ایروینگ فیگز (کریس کوپر) که زیر بار نمیرود، به تهدید او از طریق عکسهای دخترش لورتا (ال فانینگ) اقدام میکند. جو به بوستون بازمیگردد و پسکاتوری با روی باز پذیرای او میشود؛ سپس از مشاهدهی این که جو خیلی خونسردانه و بیتوجه مقدار زیادی پول نقد برای او باقی میگذارد، نگران شده و پسر خود (مکس کاسلا) را به عنوان ناظر همراه او روانه فلوریدا میکند. در این هنگام است که شکافهای موجود در رابطه کاگلین و پسکاتوری عمیقتر میشود.
علاقهی بیش از حد افلک به پدرخوانده کاملا در «زندگی در شب» رخنه کرده؛ به حدی که نمیتوان درباره این فیلم بدون اسم بردن از پدرخوانده صحبت کرد. تعداد زیادی از اصطلاحات آشنای گنگستری در رمان لهان وجود دارند اما افلک آنها را با پژواک تصویریِ ملهم از اثر کلاسیک کاپولا تقویت کرده. از لحاظ موضوعی بین این دو فیلم شباهتهایی به چشم میخورد؛ هر دو دربارهی مردانی با روحی نیکو هستند که در منجلاب تجارتشان دست و پا میزنند. شباهتهای ظاهری مطمئنا این دو فیلم را در یک سطح قرار نمیدهد. از لحاظ اخلاقی، روایی و عمق شخصیتها «زندگی در شب» در ردهی پایینتری قرار دارد و عملکرد افلک حتی نتوانسته به گرد پای مایکل کورلئونهی «آل پاچینو» برسد.
اوج داستان فیلم به خوبی اجرا شده و طیفی متنوع از زیبایی خشن و بیرحمانه است. برخی از جزئیات شگفتانگیز است و افلک توانسته نبض تعلیق را در سراسر فیلم، از ابتدا تا انتها، یکسان نگه دارد. پس از پایان فیلم، روایت داستان را میتوان به راحتی از یاد برد. قصهی آن با لحنی بدون توازن و عجولانه و گاها خلاف انتظار پیش میرود. نماهای پایانی باارزشتر از تصاویر اولیه است اما میتوان گفت بار رسیدن به همین لحظات پایانی را ده دقیقه از فیلم به دوش کشیده (انصافا این مشکل ریشه در کتاب دارد اما افلک نتوانسته معما را در فیلمش حل کند).
افلک به عنوان بازیگر حضور خوب و مفیدی داشته؛ عملکرد او همانند یک لنگر، کشتی حامل بازیگران نقش مکمل را ثابت نگه داشته و به آنها انسجام بخشیده. اگرچه حضور او در جلوی دوربین نمیتواند به پای بازیگری چون «کوین کاستنر» در فیلمهای با گرگها میرقصد و تسخیرناپذیران برسد. «زویی سالدانا»، «سیهنا میلر» و «کریس مسینا» عملکرد خوبی دارند اما بهترین مکملها در این فیلم عبارتند از «الا فانینگ» در نقش لورتای گرفتار شک، «کریس کوپر» در نقش پدر لورتا و «براندون گلیسون» در قامت توماس کاگلینِ جذاب و واقعگرا.
در سالی که فیلمهای زیادی به نمایش آمریکای دهههای قبل پرداختند، بازسازی افلک از بوستون خروشان دههی 20 و دوران رکود اقتصادی فلوریدا را میتوان جادوگریِ سینمایی نامید. او ما را به 90 سال پیش برده و این موفقیت در احیای زمان گذشته، خود پنجاه درصد پروسه جذب مخاطب را به دوش میکشد. اما دربارهی نیمه دیگر فیلم... تماشاگرانی که فیلمهای گنگستری را با خشونت، خیانت و ابهامات اخلاقی موجود در بافت داستانیشان میشناسند، از دیدن «زندگی در شب» به عنوان اثری سرگرمکننده ناامید نمیشوند. این فیلم در نوع خود بهترین نیست ولی از بیشتر فیلمهای همژانر خود بهتر است و تلاش میکند مقصود خود را به نحوی متمایز از سایر آثاری که به خونریزی افراطی روی میآورند، ابراز کند.
جان دلینجر (جانی دپ) نماد خلافکاران امریکایی و بزرگ ترین سارق بانک امریکاست. دستگیر کردن دلینجر هم معنا با مبارزه با تمام بدنه ی تبهکاری شده است. دلینجر اما یک تبهکار ساده نیست او به مردم احترام می گذارد و می داند که اگر مردم او را دوست داشته باشند به راحتی هر جا بخواهد می تواند پنهان شود. از ان سو ملوین پرویس (کریستین بیل) کاراگاه دقیق و وظیفه شناس، شخصا مامور شده است تا کار دلینجر را یکسره کند...
این داستان ادامه فیلم " سکوت بره ها " می باشد و در فلورانس ایتالیا پس از گذشتن یک دهه از حوادث سکوت بره ها آغاز می شود . هانیبال که یک بیمار روانی است توسط کلاریس استارلینگ که مامور FBI است در یک زندان با امنیت بسیار بالا ، ملاقات می شود . سپس او از زندان می گریزد و به امریکا باز می گردد و می کوشد تا با استارلینگ تماس بگیرد و نقشه انتقام جویی از یکی از قربانیان قدیمی اش را اجرا کند...
«مگ آلتمن» که به تازگی طلاق گرفته است و دخترش سارا یک خانه جدید در نیو یورک میخرند و خانه ای که میخرند دارای یک اتاق امن هست که غیر قابل نفوذ است. زمانی که سه سارق وارد این خانه می شوند مگ و دخترش به این اتاق می روند، اما این کار مشکل را حل نمیکند و سارقان میدانند که سارا کجاست و چیزی هم که میخواهند در این اتاق هست که...
«بن کمپل» دانشجوی ۲۱ ساله و بسیار باهوش دانشگاه امآیتی است که نیازمند بورس برای انتقال به دانشکده پزشکی هاروارد است. هزینه این انتقال ۳۰۰٬۰۰۰ دلار است و بن میداند که از عهده تهیه چنین پولی بر نمیآید. تا اینکه روزی از طریق یکی از استادان ریاضی خود به باشگاه مخفیانهای دعوت میشود که در آن این استاد میکی روزا به همراه پنج دانشجوی دیگر مشغول تمرین برای افزایش مهارت خود در بازی ۲۱ از طریق محاسبه احتمال و تعقیب بازی انجام شده هستند...
قتلی رخ داده است و مردی به دنبال حل معمای قتل است تا قبل از اینکه قاتل برای بار دوم دست به کار شود. این فیلم بر اساس رمانی از آگاتا کریستی ساخته شده است...
یک گروه سری از افسران پلیس که توسط دو گروهبان ( رایان گاسلینگ و جاش برولین ) رهبری می شوند، تصمیم دارند سردسته جنایتکاران، «میکی کوهن» ( شان پن )، که کل شهر را زیر سلطه گرفته، را سرنگون سازند...
«مت مرداك» فردی نابینا است که سالها قبل زمانیکه سعی می کرده جان یک پیرمرد را از تصادف با یک کامیون نجات دهد این اتفاق برای او افتاده است. پرتوهای رادیو اکتیو منشتر شده از مواد شیمیایی داخل کامیون باعث این امر شده اما در عوض مت تواناییهای ویژه ای پیدا کرده است. اکنون او بعنوان یک مشاور حقوقی در نیویورک زندگی می کند. اما زمانیکه پدرش به قتل می رسد، او از قدرت و تواناییهایش برای مبارزه با تبهکاران استفاده می کند بنابراین در روز او از بیگناهان دفاع می کند و در شب تبه کاران را مجازات می نماید.
دو بدنساز اهل میامی ، "دنیل لوگو" و "پاول دویل" تصمیم می گیرند علیه رخدادهای به هم پیوسته ای شامل گروگان گیری و باج گیری به پا خیزند . اما نقشه های آن ها هنگامی که کارآگاهی خصوصی به نام "اد بواس" واردماجرا می شود ، طبق برنامه پیش نمی رود و ...