در سال ۱۹۲۷، دان لاکوود و لینا لامونت یک زوج مشهور هنری هستند. اما لینا عشق روی صحنه را با عشق واقعی اشتباه می گرد. دان همراه شریک قدیمی خود کاسمو، تلاش زیادی کرده تا به جایی که امروز در آن قرار دارد برسد. دان آهنگ های زیبایی را در جدیدترین فیلم خود و لینا می خواند. اما با وجود تلاش های بسیار لینا، باز هم صدای کس دیگری را روی او می گذارند. کتی سلدن به عنوان یک بازیگر بلندپرواز وارد صحنه می شود و دان حین کار با او در فیلم، عاشق او می شود. آیا کتی مراتب موفقیت را طی می کند یا این که دچار سقوطی که شایسته ی آن است می شود؟
اگرچه موزیکال آواز در باران محصول 1952 آمریکا در زمان اکرانش با اقبال چندانی روبرو نشد اما این منتقدان سالهای اخیر بودند که این فیلم را از پس فیلم های قدیمی کشف کرده و آن را ستودند. هم اکنون بسیاری این فیلم را بهترین موزیکال تاریخ سینمای آمریکا می دانند. این فیلم در زمان اوج خلاقیت استودیو ام جی ام ساخته شد. تهیه کننده فیلم آرتور فرید از اواخر دهه 30 تا اوایل دهه 60 میلادی بیش از 40 موزیکال برای ام جی ام تهیه کرد. در واحد او نیروهای خلاق عبارت بودند از وینسنت مینلی ، استنلی دانن و بازیگر و طراح رقص جین کلی. جین کلی که در آواز در باران نقش اصلی را دارد به همراه استنلی دانن فیلم را کارگردانی کردند. فیلم در لیست 25 فیلم برتر موزیکال انستیتو فیلم آمریکا در رده ی اول قرار دارد و همچنین در لیست 100 فیلم برتر AFI نیز در رده ی پنجم است.
خلاصه داستان
در سال 1927 دان لاک وود و لینا لامونت زوج رمانتیک و معروف فیلم های صامت هستند. لینا تصور می کند رومانس فیلم هایش با دان در واقعیت هم صادق است. در حالی که دان رابطه ی خود با لینا را تنها یک دوستی ساده می داند. دان بازیگری را از پایین ترین سطح شروع کرده و کم کم خود را به همراه دوست و همکارش کازمو بالا کشیده و اکنون بازیگر محبوب و خوش چهره ای است که دختر ها برایش تب می کنند.. با ارائه اولین فیلم مصوت و جذب تماشاگران به این فیلم کم کم توجه مردم از فیلم های صامت به فیلم های مصوت رانده می شود. کمپانی فیلم سازی مانیومنتال که دان، لینا و کازمو برای آن کار می کنند نیز مجبور به مصوت کردن فیلم های خود می شود. اما از آنجاییکه صدای لینا بسیار گوش خراش است ، برای فیلم جدیدشان تصمیم می گیرند از صدای بازیگر زن دیگری که پیشتر دان با او آشنا شده بود استفاده کنند و او جای لینا صحبت کند. نام این بازیگر جوان کتی سلدن است. در ابتدا قرار بود که کتی تنها برای این فیلم جای لینا صحبت کند ولی لینا که از علاقه ی دان به کتی آگاه شده ، با بدجنسی می خواهد که او را برای تمام دوران کاری اش پشت پرده سینما و تنها به عنوان دوبلور صدای خودش نگه دارد. او برای رسیدن به هدفش رئیس کمپانی مانیومنتال را تحت فشار می گذارد و مجبور به تن دادن به خواسته هایش می کند. اما دان که عاشق کتی شده است نقشه ی دیگری دارد!
نکات جالب
شعر ها و آهنگ های فیلم قبل از فیلمنامه نوشته و ساخته شده بودند بنابراین نویسندگان مجبور بودند داستان را طوری بنویسند که بتوان از آهنگ های از قبل ساخته شده استفاده کرد.
نویسندگان فیلم از یک ستاره پیشین سینمای صامت که به خاطر مصوت شدن فیلم ها شهرت و به تبع آن ثروتش را از دست داده بود خانه ای در هالیوود خریده بودند. این مسئله خود تا حدی الهام بخش نوشتن فیلمنامه این فیلم بود.
دونالد او کانر اذعان داشته بود که از کار کردن با جین کلی خوشش نمی آمد چراکه او بسیار خود رای و دیکتاتور بود. او همچنین اضافه کرد که در هفته های آغازین کار او فوق العاده می ترسید که مبادا اشتباهی کند و کلی بر سر او داد بزند.
بسیاری از شخصیت های واقعی فیلم های صامت در این فیلم خصوصا در سکانس آغازین فیلم به شکل طنز آمیز و همچنین اغراق آمیزی تصویر شده اند. برای مثال زلدا زندرز اشاره ای است به کلارا بو و الگا ماریا اشاره ای است به پولا نِگری.
تنها 2 شعر و آهنگ برای این فیلم ساخته شد. ما بقی همگی از آهنگ های معروف موزیکال های قبلی برداشته شده بود.
آهنگ آواز در باران برای بار ششم بود که در یک فیلم استفاده می شد.
برای سکانس اجرای آهنگ آواز در باران که جین کلی به تنهایی آن را اجرا می کند یک روز کامل وقت صرف شد. در آن زمان کلی به شدت بیمار بود و تب داشت و کارگردان می خواست که او را به خانه بفرستد اما کلی اصرار داشت که حداقل یک برداشت انجام شود. او بسیاری از حرکات رقصش را بداهه انجام داد و این سکانس پلان تنها در یک برداشت فیلم برداری شد و آن همانی است که در فیلم می بینید.
برای اجرای آهنگ «بخندونشون» کلی از او کانر خواست تا حرکت آکروباتیکی که در جوانی آن را انجام می داد و طی آن از دیوار بالا می رفت و پس از یک پشتک کامل در هوا به زمین می آمد را در این اهنگ دوباره اجرا کند. اجرای این آهنگ آنقدر از لحاظ فیزیکی دشوار بود و به او فشار آورد که پس از آن او کانر از شدت خستگی زیاد به مدت یک هفته در خانه بستری شد و استراحت کرد. بر اثر یک حادثه فوتج (تکه های فیلمبرداری شده) ابتدایی آن سکانس از بین رفت و او کانر مجبور شد یک بار دیگر از اول همه ی آهنگ را اجرا کند.
مجله امپایر این فیلم را در لیست 500 فیلم برتر همه ی زمانها در رده ی هشتم قرار داده است.
آهنگ آواز در باران با اجرای جین کلی و شعر و آهنگ ناسیو هرب بران و آرتور فرید در لیست 100 آهنگ فیلم به یادماندنی انستیتو فیلم آمریکا در جای سوم قرار دارد.
منبع:نقد فارسی
داستان زندگی املی در این فیلم از پیش از تولدش به نمایش گذاشته میشود یعنی با نمایش پروسه لقاح و پس از آن تشکیل یک جنین تا تولد املی. پدر و مادر املی دچار نوروزه هستند و حتی او را در آغوش نمیگیرند. او با همین تنهایی بزرگ میشود و خانه را ترک میکند و به پاریس میرود.
بعضی وقتا زندگی آنطور که ازش انتظار داریم پیش نمیرود. "پت سولاتانو" همه چیزش را باخته. خانهاش، شغلش و حتی همسرش. هم اکنون او بر بازسازی زندگیش مصمم است و میخواهد رابطهش با همسرش را درست کند ولی باید شرایط سختی را پشتسر بگذارد...
«گوییدو» ی یهودی (بنینی) شیفته ی یک معلم مدرسه به نام «دورا» (براسکی) می شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می رسد و با او ازدواج می کند. اما چند سال بعد، او از همین حس طنز و شوخی خود باید بهره ببرد تا پسرش را در اردوگاه کار اجباری حفظ کند...
فیل (مورای)، گزارشگر هواشناسی تلویزیونی اهل فیلادلفیا با نارضایتی به شهر کوچکی می رود تا مراسم سالانه ی روز معروف دوم فوریه را پوشش دهد. صبح روز بعد از خواب بیدار می شود و در می یابد که بار دیگر دوم فوریه است. این اتفاق مرتبا در روزهای بعد هم رخ می دهد…
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
داستان فیلم در زمان حال و در شهر لس آنجلس روایت میشود، و دربارهٔ رابطهای عاشقانه میان سباستین (رایان گاسلینگ) یک پیانیست جاز، و میا (اما استون) هنرپیشهای آرزومند است...
داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز 488 شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ 8 ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…
«کال» (استیو کارل) مرد میانسالی است که همه چیز زندگی اش در مسیر درست و خوبی است. خانواده ای خوب، شغلی مناسب و محیطی دوستانه. اما زمانی که او با همسرش دچار مشکل میشود و «امیلی» به فکر طلاق گرفتن می افتد و کال را برای مدتی ترک می کند، همه چیز خراب می شود. در همین بین کال با مردی به نام «جیکاب پالمر» آشنا می شود که به او توصیه می کند تا برای مدتی هم که شده به صورت مجردی خوش بگذراند تا بعدا دوباره همسرش را راضی به زندگی کند…