این فیلم داستان کشیشی به نام پدر برک را روایت میکند که دارای گذشتهی ناگوار و تاریکی هست. او برای بررسی علت مرگ مرموز یک راهبه به رومانی فرستاده میشود. اما…...
نمی توان انکار کرد که سری فیلمهای « احضار » از موفق ترین آثار ترسناک یک دهه اخیر سینما به شمار می شوند. فیلمی که با نام « احضار » به اکران درآمد اما در سالهای بعد علاوه بر ساخته شدن قسمت دوم، چند قسمت فرعی نیز با موضوعات فرعی ساخته شد که « آنابل » یکی از آنها بود. در مجموع سری « احضار » یکی از پس از دیگری در سینما به فروش و محبوبیت دست پیدا کردند و سازندگان نیز مسرور از این حجم از موفقیت، هربار موضوع یا شخصیتی را از دل این داستانها بیرون آورده و نسبت به ساخت یک اثر مستقل برای آن اقدام کردند. « راهبه » نیز براساس شخصیت راهبه ترسناکی که در « احضار 2 » حضور داشت ساخته شده و سازندگان بر این باور بودند که آن تابلو به تنهایی قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم مستقل سینمایی را داشته و حالا هم نتیجه اعتقادشان، « راهبه » است که به سینما آمده.
داستان فیلم در سال 1952 و پیش از وقایع فیلمهای « آنابل » و « احضار » رخ می دهد. در ابتدای داستان ما با راهبه جوانی مواجه هستیم که خود را از پنجره کلیسایی واقع در رومانی به بیرون پرت می کند و خودکشی می کند. پس از این اتفاق واتیکان پدر بورک ( دیمین بیشیر ) که متخصص امور " جن زدایی " است را مامور می کند تا در کنار یک راهبه جوان ( تیسا فارمیگا ) به محل مربوطه رفته و به تحقیق در اینباره بپردازند. اما آنها پس از رسیدن به محل مجبور می شوند شبی را در کلیسا بگذرانند که عطر این شب نشینی به مشام روح و جن های پردردسر کلیسا می رسد و...
« راهبه » مشکلات ریز و درشت فراوانی دارد که اجازه ترسیدن را به مخاطب نمی دهد. اولین مشکل بزرگی که در فیلم به چشم می خورد، نامشخص بودن انگیزه های خانم های ارواح در داستان است. مشخص نیست که در دنیا چه کسی چه هیزم تری به آنان فروخته که اینچنین برآشفته اند و عاشق اذیت و آزار ملت! توضیحات فیلم در این خصوص نیز ناکارآمد است و به نظر نمی رسد که توضیح یک خطی بتواند کاری از پیش ببرد. از این جهت ما در فیلم با روحی مواجه هستیم که تکلیفش با خودش مشخص نیست و ساز و کارش به این شکل تعبیه شده که باید آدمیزاد را اذیت کند و اجازه ندهد آب خوش از گلوی او پایین برود!
اگر موضوع انگیزه های روانی ارواح در « راهبه » را نادیده بگیریم و آنان را به حال خود رها کنیم تا در کلیسا به این سو و آن سو بروند، به بخش صحنه های ترسناک فیلم می رسیم که می بایست اصلی ترین نقطه قوت فیلم باشند. در واقع تجربه نشان داده که هوشمندی در طراحی صحنه های ترسناک می تواند بسیاری از حفره های فیلمنامه را برطرف کرده و ذهن مخاطب را منحرف نماید. اما در « راهبه » معضل طراحی سکانس های وحشت نیز به چشم می خورد بطوریکه سازندگان بطور مطلق به کلیشه های ژانر پایبند بوده اند و از مسیر ترسیم شده خارج نمی شوند.
راهبه ای که در داستان وجود دارد و در کسوت ارواح و جن در داستان رویت می شود، بر تمام محیط احاطه دارند و هیچ قدرتی نمی تواند بر آنان چیره شود و مشکل فیلم دقیقاً همینجاست چراکه این قدرت بلامنازع که دیگر صلیب و دعا هم برای نابودی اش کارساز نیست، در بخش هایی از فیلم بی خود و بی جهت ظاهر و غیب می شود! این پدیدار شدن و سپس محو شدن در حالی که هیچ توجیه منطقی برای آن وجود ندارد، داستان فیلم را شبیه به بازی " قایم باشک " کرده که بی جهت ادامه پیدا می کند. صحنه های ترسناک ملقب به جامپ اِسکر ( همان ترس لحظه ای که مخاطب به یکباره غافلگیر می شود ) نیز در « راهبه » به ورطه تکرار افتاده اند و به نظر نمی رسد این الگوی تکراری حداقل بتواند مخاطب سرسخت آثار ترسناک را راضی کند.
با اینحال بازیگران فیلم تا حدی توانسته اند با بازیهای خوب در القای حس وحشت به مخاطب کمک کنند. تیسا فارمیگا که خواهر ورا فارمیگا است ( بازیگر اصلی سری فیلمهای « احضار » ) بازی خوبی در نقش خواهر ایرن داشته است. البته فیلم بطور عجیبی هیچ اشاره ای به ارتباط فامیلی ایرن و لورن در داستان اصلی نمی کند در صورتی که تیسا فارمیگا شباهت بسیار زیادی به خواهر بزرگترش دارد. در این میان به نظر می بایست بهترین بازیگر فیلم را خانم بانی آرونز معرفی کرد که با آن گریم ترسناکش بصورت پیشفرض می تواند هر تماشاگری را غافلگیر نماید.
« راهبه » ایده جدیدی برای طرفداران « احضار » ندارد و با رویکرد کاملاً تجاری به سینما آمده تا در روزگار " بی احضاری " بتواند پولی از جیب طرفداران در جیب سازندگان سرازیر نماید. البته شاید بزرگترین دشمن « راهبه » خود سازندگان و تهیه کنندگانش باشند چراکه در سالهای اخیر توقع تماشاگران ژانر وحشت را به حدی بالا برده اند که حالا خودشان هم نمی توانند حریف ساخته های گذشته شان باشند! استفاده از تکنیک های فیلمبرداری در شب و عدم استفاده از نور کافی به جهت اینکه مخاطب انتظار داشته باشد هر لحظه از درب و دیوار ارواح به بیرون ساطع شود و کمی هم جیغ و فریاد راه بندازد، به نظر نمی رسد که این روزها بتواند یک اثر ترسناک را نجات دهد. با توجه به اینکه رفته رفته دنیای فیلم « احضار » در حال گسترش است و شخصیت های فراوانی به در حال معرفی شدند هستند، می توان انتظار داشت که تهیه کنندگان برای سود بیشتر بتوانند اثر بعدی شان را با نام « احضار : جنگ ابدیت » روانه سینما کنند!
منتقد : میثم کریمی
منبع:moviemag
فیلم The Nun قرار بود قصهای مخوف و ترسناک را برای ما تعریف کند.گویا کارگردان تصمیم گرفت از فرمول موفق نخستین فیلم احضار (The Conjuring) در این اثر بهره ببرد ولی آیا کارگردان فیلم The Nun توانسته به خوبی جیمز وان، از این فرمول استفاده کند؟
کورین هاردی تصمیم داشت تا با الگوبرداری از جیمز وان، سر و ته فیلم The Nun را جمع کند. یا حداقل یک اثر شسته و رفته تحویل مخاطبین دنیای احضار بدهد. ولی ماجرا اینجاست کارگردان این اثر نه تنها در کلیشهها به دام افتاد، بلکه مرتکب اشتباهات دیگری در مسیر ساخت این فیلم شد.
کارگردان: کورین هاردی
استودیو تهیهکننده: اتومیک مانستر، نیو لاین سینما، سافران کمپانی، برادران وارنر (ناشر)
بازیگران: دمیان بیچر، تیسا فارمیگا، جوناس بلوکت
بودجه: ۲۲ میلیون دلار (فروش در گیشه در زمان نگارش نقد: ۶۶ میلیون دلار)
معمولا وقتی تریلری از فیلمهای ترسناک منتشر میشود، هواداران این ژانر شروع میکنند به قضاوت درباره محصول نهایی. چرا که مضمون و درونمایهاش تا حدودی مشخص میشود. آیا قرار است در فیلم مورد نظر، یک حمام خون راه بیفتد؛ آیا فیلمنامهنویس و کارگردان با اعصابمان بازی میکنند؛ آیا مثل فیلم Hereditary با یک قصه رازآلود و چند لایه روبهرو میشویم و هزاران سوال دیگر که میتوان با تماشای تریلرهای یک فیلم ترسناک تا حدودی به این دسته از سوالات، پاسخ دهیم.
فیلم The Nun پس از انتشار اولین تریلرش تقریبا مشخص کرد که قرار است چه گلی به سر برادران وارنر بزند. ولی باز هم به این اثر امیدوار بودیم. چون پشتِ فیلمنامه این فیلم، نام دو نفر - جیمز وان و گری دوبرمن – میدرخشید. دو تن از افرادی که در افزایش شهرت و اعتبار دنیای احضار، نقش به سزایی داشتند.
اما باور کنید فیلمنامه، تنها المانی است که میتوان با ارفاغ آن را تنها نقطه مثبت فیلم The Nun بدانیم. فیلم «راهبه» از لحاظ بازه زمانی، نخستین رویداد ماورالطبیعه را در دنیای احضار تعریف میکند. در پلانهای مختلفی در فیلمهای احضار و آنابل، راهبهای ترسناک به نام «والاک» را جلوی دوربین تماشا میکردیم و از ظاهر شدن لحظهای این اهریمن، زهره ترک میشدیم. اصلا معلوم نبود والاک از کجا آمده و چرا این اهریمن، بدون نیت و هدف خاصی به سمت کاراکترهای ماجرا حمله میکرد. جیمز وان و دیگر فیلمنامهنویسها تلاش کردند تا با ایجاد یک پیشزمینه ذهنی از این راهبه، فیلم مستقلی دربارهاش بسازند. اثری که قرار بود با این شعار اکران شود: تاریکترین فصل حوادث ماورا الطبیعه در دنیای احضار.
مشکل دقیقا از جایی آب میخورد که هاردی نتوانست فیلمنامه چفت و بسطدار فیلم The Nun را از زیر سایه مقایسه نجات دهد. وقتی شعار میدهند «تاریکترین فصل»، پس کارگردان رسما به ما این اجازه را داده تا در همان وهله اول، این فیلم را با دیگر آثار در دنیای احضار مقایسه کنیم؛ ولی مقایسه فیلم راهبه با دیگر عناوین در دنیای خودش، مثل مقایسه فیل و فنجان میماند! به جرئت میتوان گفت اولین سکانس فیلم The Conjuring 1 میارزد به کل سکانسهای اکشنِ موجود در فیلم The Nun.
کورین هاردی تصمیم گرفت همانند سری فیلمهای احضار، یقه مخاطبش را به مدد سکانسی طوفانی و وحشتناک گرفته و به درون دنیای خودش بکشد. در سکانس اول میبینیم راهبهای در رومانی به بدترین شکل ممکن توسط یک عامل ماورالطبیعه (که میدانیم نامش والاک است) به قتل میرسد. به همین خاطر، خواهر آیرن (تسا فارمیگا) و پدر برک ( دمیان بیچر) از سوی کلیسا به رومانی فرستاده میشوند تا درباره این حادثه ناگوار تحقیق کنند. ماموریتی که به اقتضای ژانر وحشت، مشخص است پایان خوب و خوشی در انتظار کاراکترها نخواهد بود.
فیلمنامه، تنها نقطه قوت این فیلم
در قصه نه چندان پر و بال گرفته فیلم The Nun، حفرات داستانی زیادی وجود داشت که به واسطه ادای دیالوگ بین شخصیتها، نقصهای موجود در فیلمنامه تقریبا برطرف میشود. از طرفی خواهر آیرن با گذر زمان اطلاعات زیادی درباره این منطقه شوم از زبان دیگران متوجه شده و در نهایت به این موضوع نیز میرسد والاک از کجا آمده. ایراد مهم فیلمنامه اینجاست که کاراکترهای اصلی فیلم منتظر هستند تا دیگران در دل ماجرا به آنها اطلاعات کامل و جامعی بدهند. ولی امروزه در فیلمنامه آثار مشابه در ژانر وحشت، قهرمان ماجرا خودش پس از درگیریهای متعدد و تحمل بدبختیهای فراوان، علل برخی از وقایع را در دنیای فیلم درک میکند؛ خواه میخواهد این افشاگریها درست باشند یا غلط.
جای تعجب دارد چرا گری دوبرمن به عنوان فیلمنامهنویس از کاراکترهای ماجرا، چند احمق به تمام عیار میسازد. کاراکترهایی که اشتباهات زیادی را در گذشته مرتکب شدهاند و با علم به پیشزمینه تاریک خودشان تلاش میکنند تا والاک، اهریمن قدرتمند این قصه را شکست دهند.
کورین هاردی در فیلم The Nun دست به دامان صحنههای ترسناک لحظهای میفتد و چه چیزی کلیشهایتر از این تکنیک کهنه سینما برای ترساندن؟ البته اگر به کارنامه این کارگردان نگاه مختصری بیندازیم، فقط یک فیلم سینمایی بلند به نام The Hallow دیده میشود که در سه سال گذشته اکران شد و علی رغم نمرات نسبتا قابل قبول منتقدین، بیشتر عموم این اثر را در سبک ترسناک نمیپسندند. شاید چون همه چیز قابل پیشبینی است و محرکههای موجود در فیلم، به شدت خنثی عمل میکنند. یعنی تماشای چهره والاک در یک صحنه، شاید برای چند ثانیه منجر به بالا رفتن تپش قلب شما شود و در چند دقیقه بعد، اوضاع امن و امان جلوه کند.
فیلم The Nun از آنچه تصور میکنید، به مراتب بیشتر کلیشهای است!
شاید پیش خودتان این سوال را مطرح کنید نویسنده این همه درباره فیلم The Nun غر میزند ولی این فیلم در گیشه، فروش بسیار خوبی را توانسته کسب کند. در جواب باید گفت الزاما چون این اثر از لحاظ فروش تا به الان موفق بوده، دلیلی ندارد از لحاظ کیفی نیز به همین صورت باشد. کمپانی برادران وارنر برای تبلیغات فیلم The Nun کم هزینه نکردهاند. از طرفی به واسطه محبوبیت سری فیلمهای احضار و آنابل، این اثر نیز بیشتر از حد معمول دیده میشود. پس نمیتوان نتیجه گرفت یک محصول پرفروش، حتما بهترین کیفیت را دارد.
اگر قرار باشد دوباره دنباله یا پیشدرآمد برای The Nun در نظر گرفته شود، بدون شک رسانههای مختلف نسبت به موفقیت آن از لحاظ کیفی جبهه میگیرند. هر چند دیوید سندبرگ در فیلم «آنابل: آفرینش» ثابت کرد با ابتکار و فرار از تکنیکهای رایج در میان سایر فیلمهای این ژانر، میتوان از کاراکتر و قصه شکست خورده قسمت اول، یک کابوس چند ساعته بسیار قویتری به مخاطب نشان داد.
انگار همین دیروز بود جیمز وان، مسئولیت ساخت و کارگردانی فیلم The Conjuring را پذیرفت و خاطرات ترسناکی را برای همه رقم زد. وان در بطنِ قصهاش، از عروسک مخوف و واقعیِ آنابل گفت و در دل قصه دومش، از والاک، راهبهای اسرارآمیز. معلوم نیست در آینده چه برنامههای مختلف و متنوعی قرار است در این دنیای رازآلود رقم بخورد ولی من، به عنوان فردی علاقهمند به ژانر وحشت نسبت به سایر آثار در این سری خوشبین نیستم. چرا که قبلا در سری فیلمهای موذی (Insidious) که ایدهای جدید داشتند، روند کیفی دنبالهها را به وضوح دیدیم: سناریوهای کلیشهای، تیم بازیگری خسته و بیحال، پایانبندیهای مسخره و صد البته تکنیکهای به شدت قابل پیشبینی در ترساندن.
اگر قرار باشد والاک بیشتر از این در دنیای احضار خودی نشان بدهد، ویژگیهای منفی که به آن اشاره شده را در فیلمهای آینده خواهیم دید. مگر اینکه جیمز وان به کمکِ قلمِ برادران هیز (Hayes)، ماجرای دیگری در دنیای تاریکِ احضار رقم بزند.
با توجه به زندان های پر جمعیت کشورآمریکا، دولت ایالات متحده اجازه می دهد تا در آن تمام فعالیت های غیر قانونی در دوره های ۱۲ ساعته قانونی باشد. در این میان خانواده ای با پناه دادن به فردی سیاه پوست خود را در مقابل حمله افرادی با نقاب مخصوص می بینند…
جیگسا و شاگردش آماندا مرده اند. کارآگاه کری به قتل می رسد و دو مامور اف بی آی به کمک کارآگاه کهنه کار، هافمن، می شتابند تا در باقی مانده های جیگسا سرنخ هایی پیدا کنند.
=میا و جان یک زوج جوان هستند که بزودی صاحب فرزندی خواهند شد. اما زمانی که جان برای میا یک عروسک قدیمی می خرد و به او هدیه می دهد، اتفاقات ناگواری برای این زوج رخ می دهد که…
دختری نوجوان و معمولی اهل شهر نیویورک به نام کلاری فری پس از اینکه مادرش بطور ناگهانی مفقود می شود، متوجه حقیتی درباره خود می شود و آن اینکه وی در اصل نه یک انسان، بلکه عضو گروه جنگجویان نیمه انسان – فرشته هست که همواره در حال مبارزه با پلیدی ها به منظور دفاع از دنیا هستند. حال کلاری باید به این گروه از فرشته ها ملحق شود و به منطقه ای به نام « دنیای زیرزمینی » برود و با پلیدی ها مبارزه کند و…
پس از مرگ وحشتناک جیگسا، مارک هافمن، تنها دستیار باقیمانده جیگسا، بعنوان قهرمان شناخته می شود. مامور استرام به دنبال کردن رد هافمن ادامه میدهد، اما در همین حال افراد جدیدی در تلههایی مخوف گرفتار میشوند.
اهريمن رؤياها، «فردي کروگر» (انگلاند)، در تکاپوست تا يک بار ديگر نوجوان هاي الم استريت را به وحشت بيندازد. «جيسن» (کرزينگر)، قاتل زنجيره اي غول پيکر را با آن نقاب ها کي روي يخ اش، به بازي مي گيرد تا به کمک تصورات مادرش (شا) به الم استريت برود و با کشتن بچه ها، اين شک را در دل مردم شهر بيندازد که «فردي» برگشته است.
شش ماه پس از برخورد با "سامارا" و نوار ویدئوی قاتلش،"ریچل کلر" و پسرش شهر را برای زندگی در منطقه ای روستایی جائی که تصور می کنند در امنیت هستند ترک می کنند.مدت کمی پس از رسیدنشان او درباره دانش آموزی که در شرایطی مشابه قربانیان "سامارا" به قتل رسیده است.یکبار دیگر به نظر می رسد جان پسر او در خطر است و...