دو زوج که هر دو دوباره ازدواج کردهاند و از طریق ازدواجهای قبلیشان با یکدیگر ارتباط دارند، زندگی را به عنوان یک خانوادهی ترکیبی هماهنگ پیش میبرند، تا اینکه یک افشاگری تهدید میکند که روابط متعادل و دقیق آنها را از هم بپاشاند
گویدو، مردی بدبین و ناامید، از روابط جدی بیزار است و به زنان نگاهی تحقیرآمیز دارد. او روزهای خود را به گپ زدن با دوستانش می گذراند تا اینکه با جولیا، باریستایی ساده و گرفتار، آشنا می شود. جولیا با شخصیت بی ریا و معصوم خود، قلب گویدو را تسخیر می کند و به او نشان می دهد که عشق و زندگی، می توانند شکلی دیگر نیز داشته باشند.
ماری، یک توسعه دهنده با استعداد املاک، با یک پیشنهاد کاری بزرگ به شهر خود بازمی گردد و در آنجا با مسائل خانوادگی، رقابت و عشق روبرو شده و معنای واقعی کریسمس را در قالب عشق، بخشش و اسب ها می یابد.
در یک مدرسه، نوشیدنی ورزشی "کرد" به نمادی از محبوبیت تبدیل شده است. از طرفی، یکی از معلمان مدرسه با انتشار ویدیو در اونلیفنز درآمد زیادی کسب میکند و این موضوع باعث میشود رندی مارش نیز به این کار علاقهمند شود.
ژنرال سابق فرانسوی پس از پنجاه سال زندگی مشترک، از خیانت چهل سال پیش همسرش آگاه میشود و برای انتقام گرفتن، به همراه خانوادهاش به جستجوی فرد مقصر در کوت دازور میپردازد.
ورود یک پناهنده به خانه یک خانواده ثروتمند در لندن و اغوای اعضای آن، با رفتن ناگهانیاش خلأیی عمیق برجای میگذارد که هر کدام از بازماندگان به طریقی متفاوت سعی در پر کردن آن دارند.
سه دختر جوان و پرانرژی برای نجات سالن بولینگ پدربزرگشان، در یک مسابقه بزرگ بولینگ شرکت میکنند و با قهرمان این رشته ورزشی رقابت میکنند. این فیلم کمدی ماجرای هیجانانگیز و پر از خنده آنها را روایت میکند.
تری، در قرنطینه ی سخت در خانه ی همسر سابقش در بروکلین، از برادرزاده ی مجروحش، یک مدل 19 ساله ی مراکشی به نام بهلول، مراقبت می کند و توجه همه ی اطرافیانش را به خود جلب می کند...
زندگی مادالنا، زن سی و چند ساله ای که شغل کسل کننده ای دارد و در قرارهای ناموفق شرکت می کند، کاملاً به هم ریخته است. تا اینکه یک روز با فرشته نجات غیرمنتظره ای به نام والنتینا ناپی،روبرو می شود..
رابطه عاشقانه Kaska و Patryk زمانی که به یکدیگر مشکوک به خیانت می شوند مورد آزمایش قرار می گیرد. بدتر شدن اوضاع، همسایگان آنها مدام در امور آنها دخالت می کنند.
بعد از اینکه مالکوم از سرنیتی خواستگاری میکند، سرنیتی او را برای تعطیلات به خانهشان میبرد تا با خانوادهاش آشنا شود. فضای جشن و تعطیلات برقرار است، تا اینکه آنها متوجه میشوند دنزل، دوستپسر سابق سرنیتی، پس از آتشسوزی خانهاش، با خانواده او زندگی میکند. رقابتی بین مالکوم و دنزل شکل میگیرد که در نهایت به یک نبرد هوشمندانه و خندهدار در طول تعطیلات آخر هفته منجر میشود.