20 سال از اولین ماجراجویی هری و لوید گذشته است و هری متوجه شده که دختری دارد که تابحال از وجود آن بی خبر بوده است. این موضوع باعث میشود هری و لوید بار دیگر عازم سفری برای یافتن دختر هری شوند اما...
«سانی کوفکس» (سندلر)، مجردی سی ساله و بی فکر و خیال است که هرگز زیر بار مسئولیت های بزرگ سالی نرفته است. اما وقتی متوجه می شود اگر زودتر وارد گود نشود تا آخر عمرش تنها خواهد ماند، برای آن که به محبوبه اش نشان دهد می تواند با مسئولیت های بزرگ سالی دست و پنجه نرم کند، پسر بچه ی پنج ساله ای به نام «جولیان» را به فرزندخواندگی قبول می کند…
«ديو بازنيک» (سندلر) تاجر خونسرد و آرامي است که پس از يک سلسله سوء تفاهم هاي غريب محکوم مي شود که يک دوره ي روان درماني «مهار کردن خشم» را بگذراند. ديري نگذشته که «ديو» خود را با «دکتر بادي رايدل» (نيکلسن)، روان درمان گري معروف رودررو مي بيند...
«پاتريک بيتمن» (بيل) جواني اهل نيويورک و معقول و خوش سر و لباس است. اما در پشت اين چهره ي او، يک هيولا نهفته است. «بيتمن» شب ها کار واقعي اش را شروع مي کند و به شکار و کشتن ولگردها و زنان خياباني مي پردازد...
داستان فیلم مربوط به دکتر روانشناسی است که با استفاده از علم روانشناسی میتواند محیط اطراف خود و انسانهای آن را تحت تأثیر قرار دهد و خیلی راحت بر آنها مسلط شود. کم تر کسی میتوانست جلوی او طاقت بیاورد وی علی رغم کارهایش فردی آزادی خواه بود و میخواست مانند بقیه انسانها زندگی کند ولی پلیس مسئله را بسیار خطرناک دانسته بود و سعی میکرد وی را در زندانهای امنیتی نگهداری کند . وی به خون خواری نیز معروف شده و در مواردی به کندن پوست صورت، جویدن گردن و رگهای قربانی نیز دست میزد...
چارلي و کارخانه ي شکلات سازي (CHARLIE AND THE CHOCOLATE FACTORY):در يک شهر بزرگ صنعتي و در آلونکي نيمه ويران، «چارلي باکت» کوچولو (هايمور) هم راه پدر و مادر و دو مادربزرگ و پدربزرگ، زندگي گرم و صميمانه اي دارد، تا اين که بليت ويژه ي طلايي پنهان در زرورق شکلات هاي «ويلي وانکا» (دپ) را پيدا مي کند. او به اين ترتيب هم راه چهار برنده ي ديگر به گشتي خصوصي در داخل کارخانه ي عظيم «ويلي وانکا» دعوت شده است...
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع میکند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی میکند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل میدهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
بروس (جیم کری) یک گزارشگر درجه ۲ در یک شبکه تلویزیونی است. او به اتفاق نامزد مهربانش گریس در یک آپارتمان کوچک زندگی می کند. زندگی او عیب و ایرادی ندارد اما او زندگی خود را متوسط ارزیابی کرده و از آن گله مند است. در یکی از روزها بدشانسی زیادی به سراغ او می آید و پس از اخراج از محل کار و تصادف با اتومبیلش، از اراذل و اوباش نیز کتک مفصلی می خورد. او شروع به شکایت از خدا می کند و خدا نیز در قالب یک مرد (مورگان فریمن) در برابر او ظاهر می شود و به او می گوید که قصد دارد برای مدت کوتاهی تمام قدرتهای بی انتهای خود را به بروس بدهد
داستان فیلم در جوانی به اسم پیتر پارکر است که از محبوبیت چندانی برخوردار نیست تا اینکه توسط سنجاقکی گزیده شده و تبدیل به ابر قهرمان میشود اما ساعت شنی ...