زمانی که عشق زندگی مَدی با بهترین دوستش نامزد میکند، او احساسات خود را کنار میگذارد تا در عروسی آنها در ایرلند ساقدوش باشد...
اجرای زنده ای از انیمه spirited away، چیهیرو، دختری نوجوان، با والدینش به شهر جدیدی نقل مکان میکند. او با این تغییر مخالف است و احساس ناراحتی میکند. در راه خانه جدیدشان، آنها گم میشوند و وارد دنیای ارواح میشوند. خیابانهای این دنیا خالی است، اما غرفهها غذاهای خوشمزهای ارائه میدهند. والدین چیهیرو بدون فکر شروع به خوردن غذا میکنند، اما چیهیرو متوجه میشود که این غذاها جادویی هستند و والدینش را به خوک تبدیل میکنند. چیهیرو باید برای نجات والدینش، شغلی در حمام جادوگر، یوبابا، پیدا کند.
خانوادهای پر هرج و مرج و مهربان را دنبال میکند که در یک سفر جادهای در یک منظره ناهموار هستند و بر سر سگ بیمار سر و صدا میکنند و اعصاب یکدیگر را به هم میریزند. فقط برادر بزرگتر مرموز ساکت است.
پس از زلزله گیلان، کارگردان فیلم به همراه پسرش "پویا" به آن منطقه سفر می کنند تا بازیگران فیلمی که سالها پیش ساخته را پیدا کنند...
بمب افکن نیروهای ناتو، حامل سلاح های هسته ای، ربوده می شود. «جیمز باند» (کانری) پس از ماجراهایی در می یابد که «امیلیو لارگو» (چلی) مرد شماره ی ۲ سازمان «اسپکتر»، مغز متفکر این جریان است. «باند» آرام آرام با «لارگو» و محبوبه اش، «دومینو» (اوژه) رابطه برقرار می کند و …
"فردی کروگر" بار دیگر بازگشته تا قربانی بعدی خود را شکار کند.اینبار قربانی او آخرین نوجوان محله و دختر خود است...
«اکسل» ( جانی دپ ) که در نیویورک به بررسی ماهی ها میپردازد و از این کار کاملا راضی به نظر میرسد ناگهان از طرف عموی خود ( جری لوییس ) به جشن عروسی دعوت میشود و به طرف آریزونا حرکت میکند. این سیاستی از طرف عموی اوست که اکسل را به طریقی وارد حرفه خانوادگی کند. در آریزونا ٬ اکسل ۲ زن عجیب را ملاقات میکند...
این فیلم دو پسر نوجوان به نام های «بن» ( راب مارو ) و «جک» ( جانی دپ ) است. که برای تعطیلات آخره هفته به فلوریدا می روند و تنها هدفشان دختران هستند، اما سرنوشت طور دیگری برای آن دو رقم خورده است...
«وید واکر» معروف به «بچه ننه» (دپ)، جوان بزهکاری است که به خاطر اعدام پدر و مادرش همیشه اشک از گونه هایش جاری است. «بالدوین» (میلر) که رقیب «بچه ننه» است، با او و دوستانش درگیر می شود. در اغتشاشی که به راه می افتد، «بچه ننه» مقصر شناخته می شود، در نتیجه او را به دارالتأدیب می فرستند...
مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود….….