داستان فیلم درباره یک مامور اف بی آی در دهه 70 میلادی را بازی می کند که در عملیات معروف آبسکام که به موجب آن تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا استیضاح می شوند، درگیر می شود...
برنابا کالینز ( Johnny Depp ) خون آشامی است که چند سالی است در زندان به سر می برد او حالا آزاد شده و قرار است به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگردد سرزمینی که نسل ناکار آمد آن نیاز به یک محافظ دارند...
« آلیسشا هیوبرمن » ( برگمن ) دختر یک جاسوس نازى دستگیر و محکوم شده ، به « دولین » ( گرانت ) ، مأمور مخفى امریکایى دل مىبازد . « دولین » ، « آلیشا » را به کمک مىطلبد و او هم مىپذیرد تا نقش عنصر نفوذى در تشکیلات دشمن را بازى کند و با « الکساندر سباستیان » ( رینز ) مأمور نازى رابطه برقرار کند و …
«ویل هانتینگ» (دیمن) مستخدم بیست ساله ی انستیتوی تکنولوژی ماساچوستس، ذهنی فوق العاده خلاق دارد و «پروفسور لامبو» (اسکارسگارد) استاد ریاضیات کالج، به نبوغ او در ریاضی پی می برد. حالا چون «ویل» زندگی پر دردسری دارد پروفسور با دوست قدیمی خود، روان پزشکی به نام «شان مگوایر» (ویلیامز) تماس می گیرد و «ویل» را نزد او می فرستد …
«بن براداک» (هافمن) که تازه فارغ التحصيل شده است، هنوز براي آينده ي خود تصميم جدي نگرفته است. خيلي زود «خانم رابينسن» (بنکرافت)، همسر دوست پدرش، به او علاقه مند مي شود و سعي مي کند او را فریب دهد...
ریاضی دان برجسته ( راسل کرو ) از دانشگاه فارغ التحصیل شده و به سمت استادی برگزیده می شود. او توانایی خارق العاده ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد به هم ریخته دارد. ازدواج با آلیشیا ( جنیفر کونلی ) به زندگی او رنگ و لعابی دیگر می دهد تا اینکه ظاهرا ویلیام پارچر ( اد هریس ) مامور سیا به سراغش می رود و از او می خواهد با توجه به استعداد بی نظیرش در زمینه فعالیتهای رمز شکنی به سیا کمک کند اما …
"ولما کلی" کسی که همسر و خواهرش را بعد از اینکه فهمید با هم رابطه دارند به قتل رساند و "راکسی هارت" کسی که دوست پسر خود را به دلیل اینکه او را تبدیل به ستاره نمیکرد به قتل رساند همدیگر را وقتی در انتظار اعدام هستند پیدا می کنند و ...
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی میکند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانه همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) میشود. او به سمت گتسبی کشیده میشود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...
در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آنها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد...
اولین سالت یک مامور سیا است تا اینکه به او اتهام جاسوسی برای روسیه را میزنند. سالت مجبور میشود که از مافوق هایش بگریزد تا بیگناهی خود را ثابت کند. وی با بکار گرفتن تمامی تخصص ها و تجاربی که در طی سالها بعنوان مامور مخفی کسب کرده، باید بتواند علاوه بر گریز از دست دولت، بیگناهی خود را نیز ثابت کند...