داستان فیلم در دوران جنگ جهانی دوم، زمانی که ژاپن نیز وارد جنگ شده است رخ می دهد. آنها در برمه از اسرای جنگی متفقین بیگاری می کشند. در این اردوگاه که گریز از آنجا تقریبا نا ممکن است، اسرا وضعیت زندگی مطلوبی ندارند. از طرفی دیگر ژاپنی ها از آنها می خواهند بر روی رودخانه کوایی یک پل برای خط راه آهن احداث کنند اما در این کار موفق نیستند. ژاپنی ها با کلنل نیکلسون مذاکره می کنند که شاید او بتواند اسرا را برای کار بیشتر و موثر تر تشویق کند اما او شرایط خاصی را برای کار در نظر دارد که ژاپنی ها مخالفند. در این میان یک افسر آمریکایی بنام شیرز موفق به فرار می شود…
«آلیسون اسکات» بعد از ترفیع گرفتن در شغلش، همراه خواهر بزرگترش در یک کلوب جشن می گیرند. در آنجا آلیسون با مردی بنام «بن استون» آشنا میشود و وقتی که مشغول صحبتند، خواهر آلیسون که کاری برایش پیش آمده آنجا را ترک می کند. اما آلیسون و بن با هم می مانند، و در حالت مستی، تمام شب را به خوش گذرانی می پردازند. هشت هفته بعد آلیسون می فهمد که...
نقطه ي اوج رابطه ي چندين ساله ي اسکورسيزي، پل شريدر (فيلم نامه نويس)، و دنيرو. سبک بصري به غايت پيچيده ي اسکورسيزي که ترکيبي از حرکت هاي دوربين افقي و عمودي است به هم راه حاشيه ي صوتي صداي گاو، در صحنه هاي مشت زني، بسيار تکان دهنده و بديع است. تلما اسکونميکر تدوين گر، در کنار دنيرو، ستاره ي فيلم است.
داستان «مایکل اوهر»، پسری آشفته و آواره که به کمک یک زن خیرخواه و خانواده*ی او، تبدیل به یک بازیکن تمام عیار در فوتبال آمریکایی شد…
دانشجویی بنام مارک زوکربرگ در سال ۲۰۰۴ و در دانشگاه هاوارد شبکه ای را بنام «فیس بوک» راه اندازی میکند. در ابتدا استفاده کنندگان آن محدود به دانشجویان دانشگاه هاروارد میشد اما چندی بعد تمام دنیا توانستند از این شبکه اجتماعی استفاده کنند. مارک دانشگاه هاروارد را رها میکند تا رویای خود را به حقیقت رساند و فیس بوک را تبدیل به چهارمین سایت پر ترافیک دنیا با 200 میلیون کاربر فعال میکند …
در سفری برای یافتن درمانی برای نفرین تاتاریگامی (Tatarigami)، آشیتاکا (Ashitaka) خود را در میانه جنگ بین خدایان جنگل و تاتارا (Tatara) می بیند. در این ماجراجویی او با سان(San)، شاهزاده خانم مونونوکه نیز ملاقات می کند.
«سالی یری» آهنگ ساز مخصوص دربار امپراتور اتریش، «یوزف دوم» (جونز) است. در همین هنگام او با «ولفگانگ آمادئوس موتسارت» نابغه ی جوان آشنا می شود و بی نزاکتی و مسخره بازی های او را نسبت به موسیقی اش هرگز نمی بخشد و خیلی زود از او متنفر می شود.
« سر ويلفريد روبارتس » ( لاتن ) ، وكيل سرشناس ، از يك سكته ى قلبى جان سالم به در برده است و دوران نقاهت را مى گذراند . پزشكان او را از ادامه ى كار در محاكم جنايى منع كرده اند ، با اين همه ، « روبارتس » دفاع از مردى به نام « لنرد وول » ( پاور ) را متهم به قتل بيوه زنى ( واردن ) شده قبول مى كند .
والت کواسکی (کلینت ایستوود) پیر مردی است که به تازگی همسر خود را از دست داده و به تنهایی در محله ای زندگی میکند که دیگر تبدیل به محل سکونت مهاجران آسیایی امریکا شده است. او در دهه ی پنجاه در کره به عنوان سرباز جنگیده است و حالا تنها دلخوشی اش یک سگ پیر و ماشین فورد گرن تورینو مدل ۱۹۷۲ است. در همسایگی این پیر مرد غرغرو به تازگی یک خانواده ی کره ای ساکن شده اند که این امر اصلاً برای او خوشایند نیست. تائو نوجوان این خانواده تنها مرد خانه است که از طرف خواهر بزرگترش ، مادر و مادر بزرگش مقبولیتی ندارد. روزی پسر عموی تائو که سردسته ی یک گروه تبهکار است تائو را تحریک میکند که ماشین گرن تورینوی پیرمرد همسایه را سرقت کند و تائو نیز به طرز ناشیانه ای اقدام به دزدی گرن تورینو میکند اما …
سال 2020، لندن. «آدام ساتلر» (هرت)، رهبر فاشيست، حکومتي خودکامه در انگلستان برقرار کرده است. به اعتقاد او آن چه مردم نياز دارند امنيت است نه آزادي. اما در اين ميان، مردي به نام «وي» (ويوينگ) تصميم گرفته اين نظام زورگو را به زير بکشد...