فیلم سرگذشت پسرجوانی به نام «آلبرت» را در زمان وقوع جنگ جهانی اول روایت می کند که اسب مورد علاقه اش را به ارتش کشورش، انگلستان فروخته و خودش هم برای رویارویی با دشمن به ارتش پیوسته است. با شدت گرفتن جنگ در اروپا آلبرت برای جنگ اعزام می شود…
در سال ۲۰۲۷ نسل بشر عقیم شده و مدت هجده سال است که هیچ کودکی بدنیا نیامده است. در این زمان در کشور انگلستان یک حکومت فاشیستی برقرار است که با مخالفین و شورشیان بشدت برخورد می کند. در چنین اوضاعی مردی شکست خورده به اسم تئو فارون که تنها دوستش پیرمردی به اسم جاسپر است، با جولین که در گذشته با او رابطه داشته برخورد می کند. جولین رهبر یکی از گروه های ضد حکومتی است که بیست سال پیش از تئو باردار شده و نوزادی بدنیا آورده اما تئو ناخواسته باعث مرگ این کودک شده است. اکنون جولین از تئو می خواهد که به او کمک کند…
این درام پرهیجان بازسازی فیلمی فرانسوی است که در سال (2005) توسط «آنتونی زیمر» کارگردانی شد. فیلمنامه این اثر توسط «جولیان فلووز» به نگارش درمیآید و داستان فیلم، سفر پرماجرای یک توریست آمریکایی را به تصویر میکشد که از طرف پلیس بینالملل تحت تعقیب است و به همین علت در پوشش یک گردشگر از جایی به جای دیگر تغییر موقعیت میدهد، تا اینکه پس از آشنایی با یک پلیس زن امکان گریز را از دست میدهد …
آرگو، که بر پایه داستانی واقعی ( غیر واقعی) و البته محرمانه، ساخته شده در سال ۱۹۷۸ یا ۱۳۵۷ رخ می دهد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. یک مامور CIA هنگامی که انقلاب ایران به اوج میرسد، تصمیم میگیرد در یک عملیات خطرناک شش آمریکایی که در سفارت کانادا پناهنده شده اند را از ایران خارج کند…این نسخه از فیلم حدود 10 دقیقه بیشتر از بقیه ی نسخه ها است.
این فیلم درباره 2 پلیس تازه کار است که مامور می شوند تا یک دلال مواد مخدر را تعقیب کنند اما برای این کار آن ها خودشان را به شکل شاگرد مدرسه ای در می آورند و …
مکس پین (مامور DEA) که خانواده اش در پی توطئه ای به قتل رسیده اند با همکاری یک آدمکش به نام مونا ساکس (با بازی میلا کونیس) که خواهان گرفتن انتقام مرگ خواهرش است قصد دارند مجموعه ای از جنایت ها که در نیویورک اتفاق افتاده را کشف کنند ...
دنی بریس ( جیسون استاتم ) یک عضو سابق نیروهای ویژه بریتانیا است که بعد از انجام ماموریت های متعدد خود را بازنشسته کرده است. البته این بازنشستگی چندان دوامی ندارد زیرا بزودی پی می بریم که یک شیخ ( رادنی عفیف ) دوست و مربی سابق دنی ( رابرت دنیرو ) را دستگیر کرده و درخواستی هم مطرح کرده که انجامش چندان کار راحتی نیست. شیخ می خواهد تا نیروهای بریتانیایی که پسر او را به قتل رسانده اند به شکلی که تداعی کننده رخ دادن تصادف باشد، کشته شوند! تمام این اتفاقات سبب می شود تا دنی بار دیگر لباس کار را بر تن کند و به دنبال آزادی مربی سابقش باشد و …
یک شکارچی بنام «لولین ماس» (جاش برولین) روزی بطور اتفاقی با اجساد گروهی از تبهکاران، که بخاطر بهم خوردن معامله مواد مخدر یکدیگر را کشته اند روبرو می شود. او این ماجرا را به پلیس خبر می دهد، اما قبل از آن دو میلیون دلار پول نقد را از صحنه جرم برای خودش بر می دارد. از این رو قاتلی روانی بنام «آنتون چیگور» (خاویر باردم)، برای بدست آوردن پول، رد او را گرفته و به تعقیب او می پردازد...
«تری» یک دلال ماشین است که زندگی آرامی دارد. او همیشه از گذشته اش در حال فرار بوده و از کلاهبرداری های عمده دوری می جوید. اما در ادامه یک مدل زیبا به اسم «مارتین» که در گذشته همسایه آنها بوده بسراغش می آید و به او پیشنهاد می دهد که رهبری عملیات سرقت از یک بانک در شهر لندن را به عهده بگیرد که در صورت موفق بودن، میلیون ها پوند پول نقد و جواهرات عاید آنها می شود...
در سال ۲۰۵۴ در واشینگتون دی سی ، جان اندرتون کارآگاه پلیس در بخش پیش جنایت فعالیت می کند. این بخش که قاتلان را قبل از ارتکاب جرم شناسایی و دستگیر می کند، کار خود را براساس سه عامل فراشناختی پیش آگاهی انجام می دهد که باعث می شود پیش بینی ها درباره وقایع آینده دقیق و بدون اشتباه انجام شود. وقتی اندرتون متوجه می شود که به عنوان قاتل آینده کسی که اصلا نمی شناسد معرفی خواهد شده، مجبور می شود از دست همکاران خود فرار کرده و در عین حال هویت قربانی آینده خود را مشخص کند در حالی که فقط ۳۶ ساعت فرصت دارد. او یکی از پیشگوها را می دزدد و کم کم به این نتیجه می رسد که برایش پاپوش دوخته اند. اندرتن در پی جستجوهایش به طرزی اجتناب ناپذیر به همان مکانی کشیده می شود که قرار است قتل در آن اتفاق بیفتد …