در طول یک روز کار محوطه سازی، یک نسل اول آفریقایی - آمریکایی و پدر مهاجرش روابط پرتنش و دیدگاه های متفاوتشان در مورد زندگی ، زمانی که توسط پلیس به صورت نژادپرستانه معرفی می شوند به طور غیر قابل برگشتی تغییر می کند...
در حالی که سه پدر برای نجات خانوادههایشان میجنگند، زندگی آنها در سفری بعید در سراسر جهان در هم تنیده میشود، جایی که قدرت شفابخش بخشش و آشتی را میآموزند.
پس از اینکه آتشی مرگبار، کلیسای سینت جیمز را نابود میکند، روسای دانشگاه هدلیف تصمیم میگیرند تا از این حادثه برای بیرون کردن جماعت وابسته به کلیسا به خارج از محوطه دانشگاه استفاده کنند و همین سبب میشود تا کلیسا مجبور به دفاع از حقوق خود شود و برادران دلسردی و ناامیدی را کنار هم میآورد که ...
در جامعه ای که سخن گفتن از خداوند و قدرتش جرم محسوب می شود یک معلم تاریخ به نام گرس ولس (ملیسا جوآن هارت) که در دبیرستان مشغول تدریس است روزی به دانش آموزان که ا او درباره پرودگار و مسیج سوال کرده بودند، پاسخ می دهد. گرس که می داند سخن گفتن از خداوند در مکان های عمومی و کشور ممنوع است ولی درباره وجود داشتن و قدرتمند بودن خدا سخن می گوید و همین این امر موجب می شود که از دبیرستان اخراج شده و به دادگاه های متعدد برای محاکمه فرستاده شود...
«ویکتور ناورسکی» از یکی کشورهای اروپای شرقی تازه به نیویورک آمده است. دقیقا در همین زمان کشور او به سبب اختلالات و جنگ از بین می رود. از این رو ویکتور کسی است که هیچ کشوری ندارد، و از سوی امریکا قابل شناسایی نیست. به همین خاطر از ورود او به امریکا جلوگیری می شود، و از طرف دیگر امکان دیپورت شدن به کشور خودش هم نیست، و باید تا مشخص شدن شرایطش در فرودگاه باقی بماند...
بوریس ویلیس در این فیلم در نقش Waters که یک افسر کهنه کار و وفادار در نیروی دریایی امریکا است بازی می کند. زمانیکه او به قلب افریقا فرستاده می شود در آنجا خودش را بر سر یک دو راهی بزرگ می یابد: از دستورات اطاعت کند یا اینکه از وجدانش اطاعت نماید...