در حالی که ژانِ محافظهکار برای انتخاب مجدد به عنوان شهردار شهری کوچک در شمال فرانسه تلاش میکند، ادیت، همسر 40 سالهاش، رازی را به او میگوید که دیگر نمیتواند سرکوبش کند: او در قلبش مرد دیگری را دوست دارد...
یک نویسندهی روشنفکر فرانسوی که نوشته هایش در مورد زندگی با ذهن باز است، زمانی که یک خانواده رومانیایی کنار خانه اش کمپ می کنند، سعی میکنند به گفته هایش وفادار باشد...
یک زن و شوهر کاتولیک متوجه میشوند زندگی شان دچار مشکل شده است زمانی که میبینند چهار دخترشان مَرد هایی با مذهب های مختلف را برای زندگی انتخاب کرده اند ..
فرانک و پل، دو بازپرس پلیس در واحد پلیس پاریس دوستان صمیمی هستند و همه چیز را با هم در میان می گذارند. خیلی زود، پل متوجه می شود که فرانک مردی است که با همسرش والریا رابطه دارد...