بیست سال پس از رویدادهای انقلابهای ماتریکس، نئو در ظاهر عادی تحت هویت اصلیاش به عنوان توماس اندرسون در سان فرانسیسکو زندگی میکند و یک روانشناس به او برای مقابله با چیزهای عجیب و غریب و غیرطبیعی که او گاهی اوقات میبینید قرصهای آبی تجویز میکند. او همچنین با زنی آشنا میشود که به نظر میرسد ترینیتی باشد، اما هیچکدام یکدیگر را نمیشناسند. با این حال، نسخهٔ جدیدی از مورفئوس قرص سرخ را به او پیشنهاد و ذهنش را دوباره به دنیای ماتریکس باز میکند، دنیایی که در سالهای پس از آلودگی اسمیت امنتر و خطرناکتر شدهاست؛ نئو به گروهی از شورشیان میپیوندد تا با یک دشمن جدید مبارزه کند...
آلمان از پذیرش پناهجویان دیگر خودداری می کند. تنها راه برای گرفتن تابعیت زنده ماندن از برنامه تلویزیونی محبوب "بازی مهاجرت" است. هر کسی که به عنوان یک "دونده" شرکت کند در حومه برلین رها می شود و باید راهی برج تلویزیونی در Alexanderplatz شود...
داستان فیلم در سال ۱۹۴۰ در برلین رخ می دهد. یک زوج، خبری مبنی بر کشته شدن فرزندشان در میدان نبرد دریافت میکنند. پس این دو تصمیم میگیرند تا در مقابل رژیم نازی بایستند اما بزودی با گشتاپو “نیروی پلیس مخفی آلمان نازی” روبه رو میشوند…
در اواسط دههی چهل میلادی گروهی از سربازان شجاع روسی تلاش میکنند تا با تانک افسانهای تی سی و چهار که تقریبا نابوده شده است ، از اسارت آلمانیها فرار کنند…