کارلا، دختری جوان و اهل ونیز، برای پیدا کردن خانهای در لندن، آپارتمانی رو به رودخانه تیمز اجاره میکند و در آنجا با مویرا، یک مشاور املاک ، آشنا میشود.
پیِرفرانچسکو مای ، یک پزشک 65 ساله است که به عنوان نگهبان پزشکی شبانه کار می کند، او بداخلاق و پر از بیماری و به هیچ وجه نسبت به بیمارانش همدل نیست. یک شب، در حالی که او در حال انجام وظیفه است، با ماشین خود با ماریو، جوانی که با دوچرخه تحویل خانه انجام می دهد ، برخورد می کند. ماریو سالم از این تصادف بیرون می آید، اما دوچرخه اش نابود می شود...
این فیلم که در دهاتی 1950 در ایتالیا اتفاق می افتد ، داستان لولا و ماستتو ، یک زوج جوان را روایت می کند که دیدگاه های آنها در مورد رابطه جنسی قبل از ازدواج به شدت متفاوت است.
باند خلافکارانی که در یک شهر متروکه پنهان شده بودند، ناگهان خود را درگیر یک درگیری با یک ولگرد مرموز که بومرنگ پرتاب میکرد و یک مرد بیوه شدند که هر دو به این شهر ارواح آمده بودند.
داستان آشنایی «لازارو» پسر کشاورزی که عدهای او را ساده لوح می خوانند با «تانکردی» که پسری نجیب زاده است. زندگی آنها در روستای دورافتادهای تحت سلطه «آلفونسیا» معروف به ملکه سیگار است. پیوند محکمی بین آن دو شکل می گیرد. این دوستی تا اندازه ای برای «لازارو» ارزشمند می شود که بعد از مدتی برای یافتن «تانکردی» پا به شهر می گذارد، جایی که او مثل یک قطعه از گذشته است که در دنیای مدرن گم شده است.