سامانتا از روی ناچاری شانس خود را به عنوان یک روانشناس امتحان می کند. با این حال، او به ماوراء طبیعی و ارواح اعتقاد ندارد. هنگامی که او یک شب بعد از کار به خانه می آید، چیز دیگری یاد می گیرد...
“لیلی مورل” که از مرگ خواهر کوچکتر خود آسیب زیادی دیده برای بدست آوردن آرامش وارد گروههای مرتبط با ارواح می شود. اما در ازای پیدا کردن روزنه امید، او با روح انتقامجوی زنی مقتول روبرو می شود…
در یک روز عادی اتفاقی عجیب همه را شگفت زده میکند . طی یک عملیات نیروهای ویژۀ آمریکا در عراق، مردی پیدا میشود که 8 سال پیش مرگش اعلام شده بود. مردی که محاسنش بلند شده و از تمدن برای چندین سال دور بوده . آن مرد کسی نیس جز " اسکات برودی" .او در این 8 سال اسیر نیروهای القاعده بوده و بر اثرِ تصادف به توسط نیروهای ویژه پیدا میشود. موجِ شادی در میان مردم آمریکا میخروشد...سربازِ وطن به آغوش میهن بازگشته ، حتی رئیس جمهور هم این بازگشت را به وی خوش آمد میگوید. اما آیا همه چیز به همین سادگیست؟...