داستان فیلم در مورد یک آدم خطرناک محکوم به زندان می باشد که یک شب بارانی به خانهی یک زن تنها که با دو فرزندش زندگی میکند، رخنه می کند و از او می خواهد که از تلفن اش استفاده کند و اینجاست که زن بیچاره و فرزندانش گرفتار این آدم خطرناک می شود...
داستان فیلم در مورد یک زن و شوهر جوان است که یک پسر خارق العاده دارند بر روی بدن این پسر گلی رشد می کند که این پسر را متمایز می کند جالب داستان اینجاست که گل را نمی توانند ار پسر جدا کنند و…
«جون پرل» (مسترسن)، زن جوانی است که از لحاظ روانی مشکلاتی دارد و با برادرش، «بنی» (کویین) زندگی می کند. «جون» پس از آشنایی با «سام» (دپ)، پسر عموی یکی از دوستان «بنی»، به او دل می بندد. «سام» نیز، برخلاف میل «بنی» به «جون» علاقه پیدا کرده است. سرانجام «بنی» و «جون» نقشه ی فرای می کشند...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...