یک باند جنایتکار بی رحم ، یک زن و شوهر جوان رو دزدیده و آنها رو در خانه در وسط نا کجا آباد رها می کنند . وقتی که دختر جوان کشته میشود ،اتفاق های عجیب غریب شروع میشود. باند قاتل ها توسط یک قاتل مودب و حرفه ای مورد حمله قرار می گیرند…
دختری ده ساله که در سن سه سالگی توسط مادرش رها شده است،به همراه پدر خود به شهری کوچک نقل مکان می کند.او سگی ولگرد را پیدا و از او مراقبت می کند.سگ تنها به او کمک می کند تا برای خود زندگی جدیدی بسازد...
نيو اورليانز. شغل «اميل فوشون» (هنريکسن)، مردي ثروتمند و آراسته، سازمان دهي تعقيب و کشتن آدم هاست. «ناتاشا» (باتلر)، دختر يکي از قربانيان او، وارد شهر مي شود تا دنبال پدرش بگردد و با ملواني بي کار به نام «چنس بودرو» (وان دام) آشنا مي شود که از او برابر تهديد اشرار دفاع مي کند و سپس در راه يافتن قاتلان پدرش ياري اش مي دهد...
می-آلیس (با بازی مری مکدانل)، بازیگر سریالهای تلویزیونی، در اثر تصادف فلج میشود و مجبور میشود به خانهٔ پدریاش در لوئیزیانا برگردد. او با پرستارهایی که برای کمک به او استخدام میشوند، رفتارِ خوبی ندارد. اما از میانِ پرستارها، با شانتل (با بازی الفری وودار)، که خودش در زندگیِ شخصیاش مشکلات زیادی دارد، رابطهٔ دوستانهای برقرار میکند...
یک روز معمولی در مزرعه نیشکر در لوئیزیانا وقتی یک کشاورز سفیدپوست محلی برای دفاع از خود تیرباران شد، مسیر خود را تغییر میدهد. گروهی از مردان پیر و سیاهپوست گامی شجاعانه برمیدارند و به طور دسته جمعی جلو میآیند تا مسئولیت قتل یک نژادپرست سفیدپوست را بر عهده بگیرند که یکی از اعضای آنها به او شلیک کرده است. در حالی که کلانتر با مظنونان روبرو می شود، صاحب مزرعه جوان به تنهایی در
بانی پارکر و کلاید بارو، یک تیم جنایتکار مشهور آمریکایی، مسئول یک سری جرم و جنایت در طول 21 ماه از سال 1932 بودند. آنها عمدتاً در تگزاس، اوکلاهاما و سایر ایالت ها، ایستگاه های گاز، رستوران ها و بانک های کوچک شهر را سرقت می کردند...