دوازده سال پس از کسب موفقیت چشمگیر بازی ویدیویی آنلاین چندنفره «ایگدراسیل»، زمان از کار انداختن دائمی سرورهای آن فرا رسیده است. در این میان، شخصیتی به نام «مومونگا» برای آخرین مرتبه به حساب کاربری خود در این بازی وارد میشود.
سین کیسکه، فرزند ممنوعه یک انسان و یک سلاح بیولوژیکی ساخته شده با جادویی به نام Gear، در دنیایی زندگی می کند که جادو جایگزین علم شده است و زخم هایی از شورش Gear باقی مانده است. او با شرکت در عروسی تابوشکنی پدر و مادرش، با دختری مرموز مواجه میشود که نفرت عمیقی از Gears دارد و ملاقات سرنوشتساز آنها تهدید میکند که یک بار دیگر دنیا را به هم میزند.
دو دختر دبیرستانی، یکی کوچکتر و شدیداً عصبی به نام پوپوکو و دیگری بلندقد تر و خونسردتر به نام پیپیمی در هر قسمت کارهای عجیب و غریبی انجام می دهند . . .
کوکوهانا-تی، یک هتل بهمراه چشمه آب گرم می باشد که بین این دنیا و دنیای دیگری واقع شده است و بازدید کنندگان بسیاری دارد. داستان بر روی کارکنان این هتل که شکلی به حالت ارواح روباه نما دارند متمرکز است.
۳۰ مرد و زن جوان سوار بر اتوبوس شده بودند آنها توسط یک تور دور هم جمع شده بودند و مقصد آنها روستایی به نام ناناکیمورو بود شایعاتی هم بود که آنجا مکانیست که اصلا وجود نداشت بلکه شکافی در مسیر آنجا بود که مانع ورود مردم به روستا می شد با این حال مسافران بدون هیچ نگرانی از حرف هایی که در مورد روستا زده میشد در میان کوهستان به سمت آن روستا حرکت کردند تا بالاخره به روستایی خالی از سکنه رسیدند و بعضی از هم جداشدند و به مسری رفتند اما حقیقت روستای ناناکیمورو چیست؟
سگاوا یوتا یه دانشجوی سال اولیه. اون تو بچگی خانوادشو از دست داد و خواهرش یوری بزرگش کرد. یوتا از وقتی که دبیرستان بود و خواهرش با یه مرد میانسال ازدواج کرد ، به تنهایی زندگی میکرده. یه روز یوری به آپارتمان یوتا میاد و ازش درخواست میکنه تا درهنگامی که یوری و شوهرش مسافرتن از سه تا دخترش مراقبت کنه. یوتا با بی میلی قبول میکنه ولی هواپیمای خواهرش ناپدید میشه ! برای اینکه دخترای یوری جداگانه هرکدوم توسط یکی از بستگان بزرگ نشن ، یوتا تصمیم میگیره تا سه تاییشون رو بزرگ کنه. زندگی یه خانواده عجیب تو یه آپارتمان نقلی شروع میشه.
“یوما” و “هوتارو” از بچگی با هم دوست صمیمی بودن و طبیعیه که برای مشورت درباره مشکلاتی که با دوست پسران خودشون دارن به سراغ همدیگه بیان. ولی قضیه از جایی پیچیده میشه که هوتارو و یوما به تمرین رفتاری که باید با دوست پسران خودشون داشته باشند مشغول میشن و همین جرقه خاصی رو بین اونا روشن می کنه و متوجه این میشن که بیشتر از علاقه به دوست پسرانشون به همدیگه علاقمند هستند.
با معرفی یک هوش مصنوعی فوق پیشرفته که از هوش انسانی پیشی گرفته بود،وجود اینکه بشر هنوز خیلی مانده تا به درک کامل از ساخته های مواد برسد این تکنولوژی دور برای انسان ها شروع به تبدیل شدن به واقعیت میشود. لاسیا یک hIE که مهجز به یک دستگاهِ به شکل تابوت سفید شده یکی از این دسته است. در مد دیدار دختر و پسر آراتو اندویِ ۱۷ ساله یک رویارویی شوم(یا مهم مطمئن نیستم) با لاسیای ساخت بشر دارد. برای چه هدفی این ساخته های دست بشر ساخته شدند؟ درمیان این سوال ها راجع به همزیستی این ساخته های دست بشر و انسان ها، این پسر ۱۷ ساله تصمیمی میگیرد...