زمان سوپربول فرا رسیده است و اتفاقات بسیار زیادی در جریان می باشد. یکی از بازیکنان، دیو ولکی، به قدری خود را مشغول بازی کرده است که همسرش را به طور کلی نادیده می گیرد. شرکت مدیریت نسبت به ستاره ی کوارتربک تیم، مک کالی، علاقه ی خاصی پیدا کرده و به فردی وظیفه داده است که او را وارد شرکت کند؛ در غیر این صورت خودش هم اخراج خواهد شد. اما این اتفاقات در مقابل اتفاق مهمی که قرار است به وقوع بپیوندد، مشکلاتی جزئی هستند. یک قاتل زنجیره ای در حال پرسه زدن می باشد. به نظر می رسد که اتحادیه نمی خواهد که تیم کوگر ها برنده شوند. آن ها سعی کردند مربی تیم را مجبور کنند که برخی از بازیکنان را مجروح کرده یا به آن ها دارو بدهد اما او این کار را نپذیرفت و کشته شد. اکنون مدیر تیم باید از قبل از این که آسیب جدی به تیم وارد شود از هویت این قاتل زنجیره ای پرده برداری کند...
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...