یک فیلم هیجان انگیز روانشناختی که از سه دید مختلف روایت می شود. داستان درباره تعرض به دختری دانشجو توسط یک معلول روانی و مادرش است که برای گرفتن انتقام زندانی بودن او است...
یک داروساز عجیب و غریب و آگورافوبیک سعی می کند جایزه اول 10000 دلاری مسابقه "باغ سال" را به دست آورد تا بتواند اجاره بهای معوق خود را بپردازد و زندگی را که به شدت به هم ریخته است، اصلاح کند...
ویکتور (با بازی مارک ال. یانگ)، مرد جوانی است که به نقاط ضعف آرمانهای آرمانشهری در جامعه هیپیها، جایی که بزرگ شده است، پی میبرد. مادر ویکتور (با بازی اندی مکداول) حامی مالی این جامعه است؛ جایی که گورو (استاد مذهبی) آن، اینسلی (با بازی روتخر هاور)، زنان را با تکنیکی که به آن «دویدن» میگوید، هیپنوتیزم و اغوا میکند. اینسلی ذهن این زنان را دستکاری میکند تا بدن خود را در اختیار او بگذارند.
گروهی از پسرانی که با یکدیگر دوست هستند به چند خواهر مرموز که تو خانواده ی خشک و مذهبیشان به شدت تحت مراقب هستند علاقه مند میشوند تا اینکه یکی از این خواهران دست به خودکشی میزند و …
جودی با وجود اینکه نمیتوانست ثابت کند، اما مطمئن بود که همسر سابقش در حال آزار جنسی دخترشان سامانتا است. وقتی دادگاه حضانت مشترک سامانتا را صادر کرد، جودی او را برداشت و به یک شبکه زیرزمینی پناه برد. این شبکه از سامانتا در برابر دادگاهها محافظت میکرد. همسر جودی نیز بیوقفه از کارآگاهان میخواست سامانتا را پیدا کنند.
داستان دکتر ویلیام مسترز (با بازی مایکل شین) و ویرجینیا جانسون (با بازی لیزی کاپلن) را روایت میکند که دو پژوهشگر پیشگام در زمینه جنسیتشناسی انسان در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس، میزوری بودند.