بعد از یک «تعطیلات» ناخواسته در زندان، علی به ستوه آمده است. او یک نقشه دارد که نمیتواند خراب شود. او میخواهد یک شهروند قانونمند شود. تنها چیزی که نیاز دارد یک پیست مسابقه، یک سیرک و یک ون حمل پول است.
سه خلافکار سطح پایین (یا «کماهمیت») بالاخره شانس ارتقاء و صعود در سلسله مراتب جرم و جنایت را به دست میآورند، اما در نهایت، همه چیز را به بدترین شکل ممکن و به شیوهای فاجعهبار به هم میریزند و نابود میکنند.
شمال در پی یک حمله عصبی، ورزشکار اسکی جومار خود را در یک زندگی تنها به عنوان نگهبان یک پارک اسکی منزوی کرده است. وقتی میفهمد که ممکن است پدر کودکی در شمال باشد، با یک ماشین برفی سفری عجیب و شاعرانه را در نروژ آغاز میکند و...