در سال 1937 ، به هری پرایس ، بازرس برجسته ماوراءالطبیعه ، فرصتی داده می شود تا در مورد جن زده ترین خانه در انگلستان ، تحقیق کند ، جایی که او امیدوار است بتواند حقیقت را در پشت جنایت هایی که این ملک را درگیر کرده است ، کشف کند....
مجریان برنامه تلویزیونی ماوراء الطبیعه "میزبان ارواح" به عنوان بخشی از برنامه ویژه هالووین در یک ساختمان خالی از سکنه متروکه فیلمبرداری می کنند. داستان های پیرامون ارواح هولناک عمارت در شرف تبدیل شدن به واقعیت می شوند ...
این فیلم داستان یک نوجوان انگلیسی از تبار پاکستانی به نام جاوید (با بازی ویویک کالرا) را حکایت میکند که در سال ۱۹۸۷ در شهر لوتون انگلستان زندگی میکند و در حال بزرگ شدن است. او در میان آشفتگیهای نژادی و مشکلات اقتصادی که در این برهه زمانی وجود داشت، شعر مینویسد. او قصد دارد از همین شعر نوشتن به عنوان یک راه فرار از شهری که در آن ساکن بود و دیگر قدرت تحمل کردنش را نداشت و همچنین پدر سنتی و غیرقابل انعطاف خود، استفاده کند. اما زمانی که یکی از همکلاسیهایش، موسیقی بروس اسپرینگستین را به جاوید معرفی میکند، او میتواند یک برابری و شباهت را بین زندگی طبقه کارگری خود و آن اشعار قدرتمند ببیند. به همین ترتیب جاوید نه تنها یک مسیر خوب برای زندگی خود پیدا میکند، بلکه بعد از گذشت مدتی این جسارت را در خود مییابد که با صدای منحصربهفردی که دارد، خود را ابراز کند و به نمایش بگذارد.
ادموند دانتس، ملوانی که به دروغ متهم به خیانت شده است، در شاتو دوف در مارسی زندانی می شود. او پس از فرار و گرفتن هویت کنت مونت کریستو، قصد انتقام از کسانی را دارد که به اشتباه او را متهم کرده اند.