آنتوان پس از اخراج از کار، به جای همسرش، مسئولیت مراقبت از فرزندان را بر عهده می گیرد . این نقشآفرینی جدید برای دو سال ادامه داشته است و آنتوان اکنون احساس خستگی و ناامیدی میکند. او نمیداند چگونه میتواند با خواستههای زیاد خانوادهاش کنار بیاید...
ناتاشا، مادری جوان و تنها، برای تأمین زندگی خود و پسر هشت سالهاش، در یک رستوران فست فود کار میکند. او که میان آرزوی استقلال و رفاهی که مادرش، ایرن، پیوسته برایشان فراهم میسازد، سرگردان است، احساس میکند در دام افتادهاست.
چیزی که نیکلاس بیشتر از همه دوست دارد، بازی با گروه دوستان مدرسه راهنماییش است. آنها همه نوع ماجراجویی را با هم دارند و زندگی نمی تواند خنده دارتر از این باشد. وقتی پدرش ترفیع میگیرد و اعلام میکند که خانواده در حال نقل مکان به جنوب فرانسه هستند، دنیای او از هم میپاشد...
آنتوان، مدیر منابع انسانی یک شرکت بزرگ، وقتی همسرش برای تعطیلات میرود و مسئولیت مراقبت از چهار فرزندشان را به او میسپارد، تصور میکند که از پس این کار به راحتی برمیآید. اما او نمیداند که قرار است با چه آشفتگی و هرجومرجی روبرو شود.
اتفاقات این فیلم که هفت سال پس از قسمت قبل درحال رخ دادن میباشد، دربارهی گروهی از دوستان است که به بهانهی سورپرایز کردن "مکس" و همسرش، دور هم جمع میشوند تا مدتی را کنار هم سپری کنند و …