Alice David

وقتی مارینا وارد کلانتری می‌شود، به این دلیل است که بالاخره شهامت پیدا کرده تا علیه شریک سابق خود به خاطرآزار و اذیت شکایت کند.

سباستین 10 ساله با اکراه تعطیلات خود را در کوهستان با مادربزرگ و عمه اش می گذراند. کمک به آنها در مورد گوسفندها برای پسر شهری مانند او به سختی یک چشم انداز هیجان انگیز است - اما این بدون در نظر گرفتن برخورد او با بل، سگ بزرگی است که صاحبش با او بدرفتاری می کند...

آنتوان، مدیر منابع انسانی یک شرکت بزرگ، وقتی همسرش برای تعطیلات می‌رود و مسئولیت مراقبت از چهار فرزندشان را به او می‌سپارد، تصور می‌کند که از پس این کار به راحتی برمی‌آید. اما او نمی‌داند که قرار است با چه آشفتگی و هرج‌ومرجی روبرو شود.

"ساموئل" از یک دختر (گلوریا) که مادرش او را ترک نموده مراقبت می کند ، تا زمانی که دیگر قادر به این کار نبود و تصمیم گرفت تا کودک را به مادرش بسپارد ، لذا به لندن جایی که مادرش کار می کرد سفر کرد ولی او را پیدا نکرد ، هشت سال بعد در حالی که ساموئل و گلوریا به یک دوستِ جداناپذیر تبدیل شده بودند سروکله ی مادر گلوریا پیدا می شود و ...

فرانک و دوستش سونیا به همراه تعدادی از دوستانشان برای بازدید از یک غار به برزیل می روند ، اما همه چیز خراب می شود و ماجراهای دیوانه وار آنها آغاز می شود...

چیزی که قرار بود یک شب آرام نگهداری از بچه ها باشد، پس از رسیدن چند نفر از دوستان پرستار بچه، به یک آشفتگی کامل تبدیل می شود...