داستان مادری فداکار که غیرممکن ها را برای دخترش " ممکن" می کند و دختری که از مادرش خجالت می کشد و می خواهد از مادر و زندگی با او فرار کند. سفر او به کالج، نازلی را از دهکده ای که بزرگ شده دور می کند...
جوات تصمیم به قتل میگیرد و دوستانش نیز به او ملحق میشوند. در حالی که آنها تلاش میکنند جسد را پنهان کنند، همسر و پسر یکی از دوستانشان به دنبال آنها میافتند و ماجرا وارد پیچ و خمهای جدیدی میشود.
الیف و ارهان زوج نامزدی هستند که همدیگر را خیلی دوست دارند و بزرگترین انتظارشان از زندگی ازدواج و ساختن خانه ای شاد است. روال زندگی آنها با فریب غم انگیز ایرهان به هم می ریزد و ایرهان با بدهی مواجه می شود که پرداخت آن بسیار سخت است. با این خبرهایی که در یکی از سفرهای کاری ارهان دریافت می کنند، زندگی و روان آنها زیر و رو می شود. در حالی که بدهی که پرداخت آن تقریبا غیرممکن است، زندگی آنها را به یک کابوس تبدیل کرده است، پیشنهاد سیبل رئیس ارهان زندگی آنها را برای همیشه تغییر می دهد...
ناظم (فیاض دومان) از طریق یک سایت دوست یابی با دختری به اسم نهیر (بیران داملا ییلماز) آشنا میشه. وقتی نهیر عکس خودشو میفرسته و ناظم میبینه دختر خیلی خوشگلیه و از اون جوون تره، بخاطر رد زخمی که رو صورتش بود از فرستادن عکس خودش امتناع میکنه ولی بخاطر اصرار های نهیر و ترس از دست دادنش، عکس طارق که یه جوون خوشتیپ و چشم چرون بود و از دنیای رنگارنگ استانبول به سدسازی (محل کار ناظم) تبعید شده بود رو براش فرستاد. نهیر هم از طارق خوشش میاد و یهویی پامیشه و به سد سازی میاد و کارها از کنترل خارج میشه…