ماجرای دو دوست به نامهای گورکان و آلتان است که برای نجات دختری از یک قبيله به سفری خطرناک میروند. در این سفر پرماجرا، آنها با مشکلات و تهدیدهای زیادی روبرو میشوند و در نهایت با اشتباهات خود، موقعیتهای خندهداری را ایجاد میکنند.
سینان، معلمی دلسوز و طرفدار تیم فوتبال فنرباغچه، از استانبول به شهر ترابزون منتقل میشود. او که در ابتدا از ابراز علاقه خود به فنرباغچه در میان هواداران ترابوزاناسپور بیم دارد، با چالشها و اتفاقات مختلفی روبرو میشود.
دو دوست ماجراجو، با ربودن دختر یک رئیس مافیای قدرتمند، خود را درگیر ماجرایی پر از خطر و هیجان میکنند. آنها برای فرار از دست مافیایی که به دنبالشان است، از استانبول فرار میکنند اما در هر جایی که میروند، مشکلات جدیدی برایشان پیش میآید.
"حیات" به همراه پدر و پدربزرگش در یک کلبه نزدیک آبهای زیبا و خطرناک تنگه سفر زندگی می کنند. پدر او قایقی دارد که بقای خانواده را از راههای غیر قانونی تضمین می کند. در پشت مناظر زیبای تنگه، زندگی "حیات" رنگ خشونت و سختی به خود می گیرد و ...
داستان فیلم در مورد مردی بنام «رجب» است که سعی دارد دختری را که در دوران کودکی دوستش داشته را تحت تاثیر قرار دهد. گرچه ممکن است داستان این فیلم عاشقانه بنظر برسد، اما عاشقانه نیست...
حیات دختری حدودا بیست ساله که عاشق طراح لباس شدنه و برای تحقق رویاهاش به استانبول میاد و پدرش اوکّش هم اونو تنها نمیذاره و برای حمایت از دخترش همراهش میاد. حیات در مسابقه ای که هولدینگ حارص اوعلو ترتیب داده بود شرکت میکنه ولی صاحب این هولدینگ، یعنی ییلماز حارص اوعلو دشمنِ درجه یک پدر حیات از آب در میاد و برای گرفتن انتقامش از هیچ کاری مضایقه نمیکنه…