روژگار و خیال، هر یک از دنیایی کاملاً متفاوت پای به عرصه وجود گذاشتهاند. علیرغم تفاوتهای بنیادین در پیشینه و وجود موانع فرهنگی، این دو نفر در حالی که به ریسمان عشق چنگ میزنند، با گذشتههای تلخ و آزاردهندهشان روبهرو میشوند.
افه در طول تعطیلات تابستانی خود در روستا، ضمن پرداختن به بازی شطرنج، به تدریج خصلتهایی چون صبر و شکیبایی و همچنین روحیهی مشارکت و کار گروهی را فرا میگیرد.
اِلیا ، فارغ التحصیل رشته ی آشپزی از شهر ازمیر، در آرزوی ادامه تحصیل در دانشگاه و یافتن عشق واقعی خود است. او در شبکه های اجتماعی با سِمیت آشنا می شود و در موقعیتی غیرمنتظره قرار می گیرد...
داستان در مورد خانوادهای است که همهی اعضای آن، از جمله پدر و مادر و بچهها، مامور مخفی هستند. روزی پدر و مادر به بچهها میگویند که برای دو روز خانه را ترک میکنند. وقتی پدر و مادر برمیگردند، در یک موقعیت خطرناک گرفتار میشوند. بچهها یک ربات پیدا میکنند و سفری ماجراجویانه را آغاز میکنند.
داستان مادری فداکار که غیرممکن ها را برای دخترش " ممکن" می کند و دختری که از مادرش خجالت می کشد و می خواهد از مادر و زندگی با او فرار کند. سفر او به کالج، نازلی را از دهکده ای که بزرگ شده دور می کند...
کن کودکی است که با خانوادهاش در ساختمانهای داخل پارک حفاظت از حیوانات زندگی میکند. تمام خانوادهاش نیز در آنجا کار میکنند. کن عاشق حیوانات است و یک کودک متفاوت و خاص است، زیرا صدای حیوانات را میشنود و با آنها صحبت میکند. یک روز، صاحب پارک تصمیم میگیرد زمینهای پارک را بفروشد. کن هیچ قصدی برای ترک پارکی که در آن متولد شده و بزرگ شده است، ندارد.