یک خواننده بعد از این که شغلش در یک کافی شاپ را از دست می دهد ، تصمیم می گیرد در کارناوالی کار کند . او وارد رابطه ای عاطفی میشود که منجر به درگیری و اختلاف با پدرش میشود ...
ریک و دنی تصمیم میگیرند در هاوایی کسبوکاری راهاندازی کنند، اما پس از اینکه نتوانستند حقوق خود را بپردازند، دنی توسط مقامات دولتی زمینگیر میشود. ریک باید بین نجات دوستش یا کسب و کار یکی را انتخاب کند...
«داج سیتی»، به عنوان آخرین شهر پیش از ورود به قلمرو غرب وحشی، به طور طبیعی به مرکز تجمع تبهکاران تبدیل شده است. به همین دلیل، دولت فدرال یکی از توانمندترین مأموران مجری قانون خود، یعنی کلانتر «مت دیلون»، را به این شهر اعزام میکند. کلانتر دیلون در اجرای قانون بسیار قاطع و سرسخت است، اما هرگز این اصل را فراموش نمیکند که قانون برای خدمت به مردم وضع شده است، نه آنکه مردم در خدمت قانون باشند. در انجام این مأموریت دشوار، «تَدِ» تازهکار و «فِستوس هَگِنِ» سالخورده و باتجربه، به عنوان معاونان کلانتر، او را یاری میدهند.