هنگامی که یک دوست دوران کودکی از میامی پس از هشدار در مورد تجاوز به باندهای مواد مخدر کشته می شود ، باآبا به میامی نقل مکان می کند و با یک افسر محلی برای سرنگونی جنایتکاران همکاری می کند.
فاطمه، زنی قوی ، سرپرست ماساژورهای یک حمام عمومی در الجزیره است. سال 1995 است و اوضاع در پایتخت متشنج است. روز پیش رو برای همه، و به خصوص برای فاطمه، پر جنب و جوش خواهد بود. او حتی در حالی که به محل کار خود می رود، شاهد یک حمله تروریستی است. در حمام، فاطمه باید احساس بهتری داشته باشد، اما جو آنجا سنگین و غم انگیز است. او در مورد آینده کشورش نگران است و از اینکه مشتریانش در مورد این موضوع صحبت نمی کنند، ناامید شده است...
به دنبال مرگ مادر، سه برادر که هر کدام به دلیل مشکلات مالی درگیر زندگیهای دشوار و متفاوتی (بازیگر شکستخورده، فروشندهٔ ابزار با تظاهر به استادی، و متکی به زن مسن ثروتمند) هستند، دور هم جمع میشوند. آنها به همراه دختر نوجوان یکی از برادران، سارا، زندگی را ادامه میدهند.
یک فیلم کمدی/درام در یک روستا و با محوریت نبرد بین دو جنس، که در آن زنان تهدید میکنند که اگر مردانشان از آوردن آب از یک چاه دورافتاده امتناع کنند، از محبتهای جنسی خودداری میکنند...