در قرن 19 میلادی مهندسی اهل کشور سوئد به نام "اندری" به عنوان اولین مردی که با به قطب شمال می گذارد، همراه دو دوستش سفری را با یک بالن هیدروژنی به آغاز می کنند. آنها سفرشان را از مجمع الجزایری در شمال نروژ آغاز می کنند اما بعد از آن هیچ خبری از آن سه نفر نمی شود...
«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی و بعدتر ازدواج «امیلی» با یک کشیش خشک و مقرراتی به نام «اسقف ورگروس» (مالمسیو)، بچه ها آزادی و نشاط شان را از دست می دهند.
فیفی با گنجی که پدرش به او داده بود به ویلای Drôlederepos بازگشته است. او با تامی و آنیکا آشنا می شود و آنها مانع از گرفتن طلای دزدان کارل رقصنده و بلوم می شوند...
در استکهلم،عکاس مد "سوزانه فرانک" دلش برای معشوقش "هنریک" که به همراه همسر و فرزندانش در گوتنبرگ زندگی می کند تنگ شده است.از طرفی "دوریس" مدلی بیست ساله و ساده لوح در رابطه اش با دوست پسر خود "پال" دچار مشکل است."سوزانه" برنامه ای برای عکاسی در گوتنبرگ به همراه "دوریس" آماده می کند تا با "هنریک" روبرو شود و...
پس از پانزده سال زندگی مشترک،"دیوید" و "ماریان" از هم جدا می شوند."دیوید" با یکی از بیماران خود رابطه مخفیانه برقرار کرده و "ماریان" درگیر معشوق سابق خود و بهترین دوست همسرش "کارل آدام" می شود و...