ایچیتارو، وارث جوان یک خانواده بازرگان در دوره ادو، توانایی دیدن یوکایها را دارد. با کمک ارواح محافظش، درگیر حل معماهای مرموزی در شهر میشود. این انیمه تاریخی-فانتزی با فضایی آرام، طراحی سنتی و داستانی معمایی، تجربهای متفاوت از ژانر یوکای ارائه میدهد.
توجیما، مردی ۴۰ ساله با رؤیای دیرینه تبدیل شدن به یک کامن رایدر، پس از حادثهای غیرمنتظره، تصمیم میگیرد قهرمان شود. این انیمه اکشن کمدی با ادای احترام به فرنچایز کامن رایدر، داستانی از امید، پافشاری و عشق به قهرمانی را روایت میکند.
آکیترو، پسری منطقی و سرد، ناگهان با خواهر دوستش، ایروها، روبهرو میشود که با رفتارهای پرانرژی و آزاردهندهاش، زندگیاش را به هم میریزد. این انیمه رومانتیک کمدی دبیرستانی با لحظات طنز و شخصیتهای پرجنبوجوش، داستانی سرگرمکننده و پر از تعاملات روزمره را ارائه میدهد.
یایبا (Yaiba)، پسر بچهایه که تو جنگل بزرگ میشه و پدرش داره یادش میده سامورایی بشه. یه روز یه عالمه گوریل گنده رو عصبانی میکنه و بدشانسی راهی توکیو میشه، با پدرش و یه دوست جدید عجیبغریب، یه ببر متفاوت! از اینجا به بعد ماجراهای باحالش شروع میشه...
انیمه Chain Chronicle: The Light Of Haecceitas که بر اساس بازی موبایل محبوبی با همین نام ساخته شده، داستان پسری به نام آرت را روایت میکند که در سرزمینی به نام یوگوتو زندگی میکند. مردم یوگوتو بر این باورند که سرزمین آنها کل دنیاست، اما در واقع یوگوتو به هفت ناحیه تقسیم شده که هر کدام شاه خود را دارند. با وجود درگیریهای کوچک بین شاهان، صلح و تعادل در یوگوتو حفظ میشود تا زمانی که گروهی از هیولاهای تاریکی به نام Veritas به سرزمین یوگوتو حمله میکنند. Veritas به دنبال تصاحب Haecceitas، منبع قدرت یوگوتو، هستند.
آمامیزوکان، مجتمعی آپارتمانی است که ورود پسران به آن ممنوع است. کوریجیهیمه تسوکیمی، دختری که عاشق عروس دریایی است، در این مجتمع با دوستانش که هر کدام علایق عجیب و غریبی دارند، زندگی شادی دارد. زندگی آرام آنها زمانی به تدریج دگرگون میشود که زنی زیبا تسوکیمی را از مخمصهای نجات میدهد. این زن به آپارتمانها نقل مکان میکند - اما در نهایت مشخص میشود که "او" در واقع یک "مرد" است.
ریشه ایرمگارد ویتزنر، دختر دوک، یک راز دارد: او در سن 20 سالگی درگذشت و پنج سال قبل از آن که نامزدی او لغو شد، بازگشت. او قبلاً شش بار این حلقه زمانی را تجربه کرده است و هر بار آن پنج سال را به روشی متفاوت زندگی کرده است، به عنوان یک تاجر، یک پزشک، یک خدمتکار، یک شوالیه و غیره. حالا، در هفتمین دور زدنش، او مصمم است تا دوران پیری زندگی کند و آن را به آرامش بگذراند. اما لحظه ای که او با این تصمیم در قلبش از قلعه فرار می کند، با ولیعهد بدنام بی رحم یک پادشاهی رقیب، آرنولد هاین برخورد می کند. اتفاقاً او کسی است که او را در طول زندگی اش به عنوان یک شوالیه کشته است، اما اکنون، به نظر می رسد که او علاقه عجیبی به او داشته است ... و از او التماس می کند که همسرش شود. بنابراین، برای زنده ماندن و جلوگیری از جنگ، ریشه از تجربیات قبلی خود برای شروع هفتمین زندگی خود به عنوان عروس ولیعهد یک کشور دشمن استفاده می کند.
تاچی اوکادا، یک مرد میانسال مجرد، در یک بازی VRMMO جدید به نام "یک زندگی رایگان دیگر آنلاین" ثبت نام می کند. او با آواتاری به نام "Earth" که یک پسر جوان است وارد بازی می شود و تصمیم می گیرد مهارت هایی را که بی فایده تلقی می شوند، بیاموزد. با وجود اینکه مهارت های او بی فایده تلقی می شوند، تاچی در آنها استاد می شود و به یک ماجراجو تبدیل می شود که از بازی VRMMO خود لذت می برد.
مامدا تانوکی است که در دوران اشتباهی به دنیا آمده است - تنها چیزی که او می خواهد این است که انسان ها را فریب دهد، اما آن دوران شنیع تانوکی به پایان رسیده است. اما یک زن، استاد راکوگو به نام بونکو، به مامدا نشان میدهد که هنوز هم میتوان انسانها را جادو کرد... فقط با کلمات، نه توهم. مامدا مصمم است شاگرد بونکو شود، اما آیا میتواند استاد رواقی را متقاعد کند که او را بپذیرد...؟
آرو وین، یک پسر جوان 17 ساله، برای داشتن یک زندگی آرام آرام در روستا، تصمیم می گیرد مهارت های کشاورزی خود را به عنوان اولویت بهبود بخشد. اگرچه او هر از گاهی با کمک کردن به دوستانش سایر تواناییهایش را نیز بهبود میبخشد، اما همچنان شغل آیندهاش را به عنوان یک کشاورز در اولویت قرار میدهد. یک روز او موفق می شود مهارت های کشاورزی خود را به حداکثر برساند و فکر می کند که بالاخره می تواند زندگی رویایی خود را داشته باشد. با این حال… برخی از اتفاقات پیشبینی نشده برنامههای او را به هم میزند.
شون آساگا پسر ۱۵ ساله دبیرستانی با شخصیتی روشن و خوش بین است . روزی در دفتر پدرش که بازرگان و دانشمند است کریستال مرموزی را پیدا می کند و همین که ان را لمس می کند به جهان اندرا منتقل می شود . از آن طرف امیلیو شاهزاده پادشاهی اندراست . در روز های نزدیک به تولد ۱۶ سالگی و از پادشاهی دلاین بیزار است . با وجود این که نزدیک است کنترل تاج و نخت را در قالب ارث به دست بیاورد ، ولی هنوز به زمان برای دستیابی به قدرت و اسلحه برای انتقام نیاز دارد. اما دلاین قبل از او و وقتی امیلیو هنوز ضعیف هست وارد عمل می شود و او را دستگیر و در زندان حبس می کند ، و امیلیو غمگین و ناامید از کمک و نجات پیدا کردن بود که ناگهان دیوار زندان خراب شد و شون داخل زندان ضاهر شد . چه آیندی ای در انتظار این دو پسر خواهد بود ؟ آیا دو پسر از دو جهان متفاوت می توانند در جهان اندرا زنده بمانند و به هدف خود برسند؟
داستان زندگی یک سنتار (موجودى كه بالاتنه ای انسان دارد و بدن و چهار پایش اسب است.) هیمه یه دختر سنتور خجالتی و نازه. توی دنیای اون همه موجودات افسانهای هستن و همه همکلاسیاش گوش و دم و بال و اعضای قابل روییت افسانهای دارن. جدا از این بخشهای افسانهای، هیمه و دوستاش به نظر میاد یه زندگی مدرسهای شاد و عادی دارن!
در آکادمی سنت میخائیلوف، اوریبه مافیو با پسری نقره ای به نام الکساندر آشنا می شود. او یک قواسر است، موجودی که می تواند آهن را دستکاری کند و قدرت خود را از شیر مادر می گیرد. رمز و راز پیرامون یک نماد، آکادمی را به محیطی برای درگیری بین Qwaser های مختلف تبدیل می کند.