کاناتا، دانشآموز علاقهمند به موزیک ویدیو، با دیدن اجرای خیابانی معلمی که آرزوهای موسیقیاش را رها کرده، الهام میگیرد و هدف جدیدی در زندگی پیدا میکند.
کومیکو در انتظار رهبر جدید باشگاه است و مسابقه گروه نوازی که به آن «انکان» نیز گفته میشود، در پیش رویش قرار دارد. این مسابقه، رقابتی مقدماتی در سطح مدرسه است که برای تعیین تیم نماینده شرکتکننده برگزار میشود.
این اثر که اقتباسی از ششمین جلد از مجموعه لایت ناول است، به شرح داستان دو شخصیت جدید به نامهای ریکو و شوی میپردازد. وقایع این داستان در دوران «جنگ بزرگ»، پیش از وضع «ده پیمان»، روی میدهد.
در حالی که گروه کنسرت دبیرستان کیتاوجی برای مسابقات ملی آماده می شوند ، پاییز در راه است و خدمه اخبار نگران کننده ای مبنی بر ترک آسوکا تاناکا ، نایب رئیس باشگاه و یکی از بازیکنان حیاتی افونیوم گروه را می شنوند....
“آکاهیتو” ظاهری انسانی دارد، ولی یک دو رگهی “یوما” بوده و هیچ زخمی بر او کارگر نیست. یک روز “آکاهیتو” به “میرای کوریاما”، دانشآموز سال اولی برمیخورد که ظاهرا در حال پریدن از پشت بام ساختمان مدرسه است.پس از نجات جان “میرای” بدست “آکاهیتو” سلسلهای از حوادث ناگوار به وقوع میپیوندد.
این فیلم اسپین آفی از سریال "استاینز:گیت" است که پس از اتفاقات سریال "رینتارو" عوارض سفر طولانی در زمان را حس میکند و درنهایت از واقعیت محو میشود. تنها کسی که او را به یاد دارد "کوریشو" باید به او کمک کند تا بتواند برگردد ...
مردگان به کتابهایی تبدیل میشوند که در کتابخانهی بانتورا انبار شدهاند و گذشتهی خود را برای خوانندگان آشکار میکنند. کتابداران مسلح با قدرتهای روانی از آن محافظت میکنند و در عین حال با گروه مذهبی سیندکی کیودان میجنگند.
وقتی یک دشمن تغییرشکلدهنده به اسم گنوزیا (Gnosia) به یک سفینه فضایی تنها نفوذ میکنه، خدمه فقط یه راه برای زنده موندن دارن: هر روز باید اون جاسوس رو پیدا کنن و بندازنش تو خواب مصنوعی. اما برای یوری (Yuri)، روز هیچوقت تموم نمیشه. اون تو یه حلقه زمانی گیر افتاده و مدام روز اول بحران رو دوباره و دوباره تجربه میکنه. برای فرار، یوری باید حقیقت پشت گنوزیا و این حلقه زمانی رو کشف کنه—قبل از اینکه دیگه خیلی دیر بشه.
ماجراجوییهای سه دختر معمولی را دنبال کنید، زیرا آنها مهمترین درسهای خود را به سختی میآموزند. در همین حال، یک پروفسور جیبی زندگی را برای رباتی که فقط میخواهد عادی باشد، دشوار میکند.
تسوکاسا (Tsukasa Akeuraji)، یه اسکیتباز کلافه، با دختری به اسم اینوری (Inori Yuitsuka) آشنا میشه که حسابی دلش میخواد وارد دنیای اسکیت نمایشی بشه. اینوری تو پیست حسابی پرشوره، و این باعث میشه تسوکاسا تصمیم بگیره خودش مربی اینوری بشه. استعداد اینوری شکوفا میشه و تسوکاسا هم یه مربی باحال از آب درمیاد. اونا با هم میخوان اینوری رو به یه مدالآور درخشان تبدیل کنن!
شخصیت اصلی در سال دوم دبیرستان را رها می کند و قصد دارد در حالی که به تنهایی در توکیو کار می کند وارد دانشگاه شود. دختری مورد خیانت دوستانش قرار می گیرد و نمی داند چه کند. دختر دیگری توسط والدینش رها می شود و با انجام کارهای نیمه وقت سعی می کند در شهر زنده بماند. این دنیا همیشه ما را ناامید می کند. هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود. اما ما چیزی می خواهیم که بتوانیم همچنان دوست داشته باشیم. ما معتقدیم جایی است که به آن تعلق داریم. به همین دلیل ما آواز می خوانیم.
جهان به دو دسته تقسیم می شود: انسان و هیولا به نام کاتاوارا. با وجود اینکه تاما یک کاتاوارا است، انسان ها را دوست دارد و عهد می کند که از آنها در برابر شر محافظت کند، حتی اگر به معنای مبارزه با هم نوعان خود باشد. برادرش جینکا، با این حال، با وجود اینکه اکثراً یکی است، از انسان متنفر است. خواهر و برادر توسط یک شمشیرزن ترسو به نام Shinsuke ملحق می شوند که می خواهد یاد بگیرد چگونه قوی شود. هنگامی که گروه نقشه ای را برای آزمایش روی انسان ها و تبدیل آنها به هیولا کشف می کنند، آنها عهد می بندند که هر کسی را که پشت آن است شکست دهند... حتی اگر به معنای نبرد با یک ارتش کامل از جنگجویان باشد.
در آینده ای نزدیک، طلوع ناگهانی و غیرقابل توضیح دریا بسیاری از تمدن بشری را زیر آب رها کرده است. ایکاروگا ناتسوکی، پسری که چند سال پیش مادر و یکی از پاهایش را در یک تصادف از دست داده بود، ناامید از یک زندگی سخت در شهر بزرگ بازمیگردد و خانه قدیمی روستاییاش را میبیند که نیمه بلعیده شده توسط دریا. او که بدون خانواده مانده است، تنها کشتی و زیردریایی است که مادربزرگ اقیانوس شناسش برای او گذاشته است و بدهی های او. تنها امید او برای بازگرداندن رویاهای آینده ای که از دست داده است، استفاده از فرصتی است که کاترین بدهکار مشکوک به او ارائه کرده است. آنها برای جستجوی ویرانه های غرق شده آزمایشگاه مادربزرگش به دریا زدند تا شایعه گنج را پیدا کنند که می گوید مادربزرگ آنجا را ترک کرده است. اما چیزی که آنها پیدا می کنند ثروت یا جواهرات نیست. این دختر عجیبی است که در تابوت در ته دریا خوابیده است، آتری. آتری یک ربات است، اما ظاهر و احساسات سرشارش هر کسی را فریب می دهد و فکر می کند که او یک انسان زنده است.
دو قلمرو در سرزمین باستانی یاناتو وجود دارد: قلمرو بلند، جایی که خدایان در آن زندگی میکنند، و قلمرو پست، جایی که انسانها در آن زندگی میکنند. پرنسس ساکونا دختر خدای جنگ و الهه برداشت بود، اما زندگی تنبلی داشت. یک روز، او به جزیره هینو، جزیره شیاطین تبعید می شود. ساکونا که در یک زمین بایر گیر افتاده است، قصد کشتن شیاطین و کشت برنج را دارد. ماجراجویی جدید او آغاز می شود!
آمامیزوکان، مجتمعی آپارتمانی است که ورود پسران به آن ممنوع است. کوریجیهیمه تسوکیمی، دختری که عاشق عروس دریایی است، در این مجتمع با دوستانش که هر کدام علایق عجیب و غریبی دارند، زندگی شادی دارد. زندگی آرام آنها زمانی به تدریج دگرگون میشود که زنی زیبا تسوکیمی را از مخمصهای نجات میدهد. این زن به آپارتمانها نقل مکان میکند - اما در نهایت مشخص میشود که "او" در واقع یک "مرد" است.
انیمه کمدی «کامپیونه»، داستان کوساناگی گودو، پسر 16 سالهای را روایت میکند که به عنوان «قاتل خدا» شناخته میشود و به همراه اریکا براندلی، شوالیهای ماهر، در نبردهای جادویی علیه خدایان و دیگر کامپیونهها شرکت میکند.
کیوتارو ایچیکاوا، پسری که به سختی به طبقه پایین نردبان اجتماعی مدرسه اش می چسبد، مخفیانه معتقد است که او نقش اول شکنجه شده در یک فیلم هیجانی روانی است. او روزهایش را با رویاپردازی راههایی میگذراند که زندگی آرام همکلاسیهایش را مختل کند و به دنبال آنا یامادا، بت کلاس میرود. اما کیوتارو تقریباً آن نوجوان آشفته ای نیست که وانمود می کند ... و معلوم می شود که آنا خودش کمی عجیب است!
ایزومی و میتسوکی، دو خواهر فراری، خدمتکار عمارت و ارباب 14 سالهای به نام یوشیتاکا میشوند. آنها با شوخطبعی و شیرینزبانی چپلوس رودرو مجبور هستند با این شغل سخت کنار بیایند. یک خدمتکار دیگر به نام آنا هم به آنها میپیوندد.
دفتر مشاوره زندگی روزمره هییزومی (Hiizumi’s Everyday-life Consultation Office) چهار عضو دارد: آکینا، هیمه، کوتوها و آو. این چهار نفر نه تنها به بچههای مهدکودک کمک میکنند تا با مشکلات سختشان بجنگند، بلکه با شکار کردن افراد مشکلساز، سعی در حفظ صلح و آرامش شهر کوچک ساکوراشین دارند. هیمه یک ابرقهرمان، آو یک ذهنخوان، کوتوها یک جادوگر کلمات و آکینا یک پسر معمولی است که در میان سه دختر ابرقدرتمند قرار گرفته است. آنها با هم شهر ساکوراشین را محافظت میکنند اما این کار راحت نیست چون شهر با سگهای شیطانی و خطرات فراطبیعی دیگر مواجه است!
روایت یوتا در حالی که در مدرسه راهنمایی بود از شخصی رنج می برد. هنگامی که وی فارغ التحصیل شد ، سعی کرد این موضوع را فراموش کند اما به طور تصادفی با ریکا قرارداد منعقد کرد و زندگی عادی ناامیدانه خود را مختل کرد.
ماری تمکی سال دوم دبیرستان است و می خواهد کاری را شروع کند. پس از آن است که او با دختری آشنا میشود که بقیه افراد کلاس او را عجیب و غریب میدانند و او را «Arctic» مینامند، زیرا این تنها چیزی است که او درباره آن صحبت میکند. بر خلاف همسالانش، ماری تحت تأثیر فداکاری شیراسه قرار می گیرد و تصمیم می گیرد که اگرچه بعید است که دختران دبیرستانی این کار را انجام دهند.
یک شهر کوچک در جایی در ژاپن وجود دارد که اطراف آن را طبیعت احاطه کرده است. در این شهر، مدرسه بزرگ و باشکوهی به نام Otobashi Gakuen وجود دارد. که برای آشنایی دانش آموزان با طبیعت تاسیس شد. این داستان با Kurusugawa Himeko شروع می شود. او یک دانش آموز عادی است که به Otobashi Gakuen می رود. او با دو دوستش هیمکاوا چیکان و اوگامی سوما روزهای مدرسه ای روشن و لذت بخشی را سپری می کند. چیکان تنها دختر یک خانواده برجسته است. او هم در رشته های دانشگاهی و هم در رشته های ورزشی سرآمد است. او همچنین مهربان و زیبا است و باعث محبوبیت او در بین سایر دانش آموزان شده است. اوگامی سوما دوست دوران کودکی هیمکو است. او در بیان مستقیم احساسات خود مشکل دارد، اما بسیار صادق است. در شانزدهمین سالگرد تولد هیمکو، یک ماه تاریک خورشید را مسدود می کند و اوروچی ها بیرون می آیند تا جهان را نابود کنند. اما چرا هیمکو را هدف قرار می دهند...؟ بر اساس مانگای کایشاکو
میرای کوریاما تنها بازمانده قبیله مبارزان دنیای ارواحه که قدرتی دارن از خونشون به عنوان سلاح استفاده کنن. به همین صورت به میرای وظیفه داده شده که "یومو"ها رو شکار کنه و بکشه - موجوداتی که گفته میشه از احساسات منفی انسان ها به وجود اومدن. یه روز وقتی میرای روی سقف مدرسه توی افکار عمیقش فرو رفته بود، آکیهیتو کانبارا رو میبینه که یه نیمه یومو در فرم انسانیه. میرای که ترسیده خونش رو سلاح میکنه و وارد بدن آکیهیتو میکنه و میفهمه که اون یه موجود نامیراست. از اونجا به بعد این دوتا با هم دوست میشن ولی میرای هنوز سعی داره اونو بکشه. به مرور آکیهیتو قانعش میکنه ک وارد کلوپ ادبیات مدرسه بشه که 2 تا دیگه از مبارزان دنیای ارواح قدرتمند هم داخلش هستن.