گروهی از خونآشامها جسد یک جادوگر را در زیرزمین قلعهی خود نگه میدارند. آنها برای زنده کردن او به خون باکره نیاز دارند. ورود ناگهانی گروهی از مهمانان، ماجرا را وارد فاز هیجانانگیزی میکند...
شاهزاده تانکردی، هنرمند انتزاعی، در یک پرواز با مهماندار جوانی به نام جودی آشنا شده و پس از نقدهایی که جودی به کارهای تانکردی میکند، در توانایی های هنری خود دچار تردید میشود.