یک مدیر تبلیغاتی که زندگی پرفشاری دارد و از محیط کار و روابط شخصیاش ناراضی است، پس از دیدار با یک شفادهنده، کنترل خود را از دست داده و بیپرده هر آنچه را در ذهنش است بیان میکند.
"راکوئل" دختری است که توسط خانواده ای متوسط به سرپرستی پذیرفته شده اما در هفده سالگی خانواده را ترک و به کالجی در سائو پائولو می رود.پس از مدتی که کار خود را آغاز می کند تصمیم می گیرد بلاگی ساخته و در آن از تجربیاتش بنویسد.بلاگ او به سرعت تبدیل به یکی از محبوبترین بلاگها در سطح برزیل می شود ...
در رستورانی بزرگ ، کسانی می خورند و کسانی هستند که خورده می شوند. رایموندو نوناتو راهی جایگزین پیدا میکند، زندگی خودش: او آشپزی میکند تا زنده بماند و جایی در جامعه پیدا کند...