آنابل 15 ساله برای نجات حیوانات مزرعه خانواده اش از پرورشگاه فرار می کند. او و دو کودک دیگر با یک اسب تک شاخ جادویی روبرو می شوند و باید از آن در برابر همسایه حریصش محافظت کنند...
سوپربت و انتقامجویان عدالت در حالی که تلاش میکنند یک شوهر و پدر خوب باقی بمانند، از دوران بازنشستگی خارج میشوند تا از یخ زدن سیاره تاریک جوکستر و لیسپ لوتور جلوگیری کنند...
وقتی پدر ناتالی کانوی درگذشت، او باور داشت که برای همیشه تنها خواهد ماند. پس وقتی برادر گمشدهاش، لوک، پس از بیست سال غیبت بازگشت، او بسیار خوشحال شد. او تکه گمشده پازل خانوادگی بود که او باور داشت گم شده است. فقط یک مشکل وجود دارد - لوک یک کلاهبردار بدنام است و ناتالی تنها وارث ثروت کوچک خانوادهشان است.