داستان در شمال کرالا و در سالهای 1900، 1950 و 1990 جریان دارد. سه نسل از قهرمانان به نامهای مانیان، کونجیکل و اجایان تلاش میکنند تا باارزشترین گنج این سرزمین را حفظ کنند.
پاسبان سیوا مامور می شود تا یک شاهد را از بازداشتگاه پلیس تا دادگاه اسکورت کند. در یک چرخش ، سیوا متوجه می شود که کل اداره پلیس میخواهند شاهد بمیرد و ...
پسری از اهالی یک روستای ماهیگیری، دلباختهی دختر کدخدا میشود. اما پدر دختر، که مردی متعصب و پایبند به سنتهای قدیمی است، با این عشق به شدت مخالفت میکند.