ایسا و برادرش توماس برای فرار از دست پلیس، در یک یتیمخانه دورافتاده در جنگل پناه میگیرند. اما این پناهگاه امن، به زودی به جهنمی تبدیل میشود که توسط فرقهای قربانیکننده اداره میشود؛ فرقهای که تحت فرمان یک خدای شبانه ترسناک است.
در حالی که زندگی مشترک دو استاد دانشگاه در آستانه از هم پاشیدن است، زن درگیر یک رسوایی با یک دانشجوی جوان میشود. از سوی دیگر، مرد عاشق موضوع تحقیق خود میشود—یعنی یک موجود ماوراءطبیعه (ایزد/خداگونه) که در قالب شبح یک معشوق قدیمی بر او ظاهر میشود.