این اردوگاه، معجزه، ایمان و اجتماع را جشن میگیرد؛ اما برای یک جوان، فرصتی برای یافتن عشق واقعیاش است. در این سفر، او با دختری کوچک آشنا میشود که راه را به او نشان میدهد و زندگیاش برای همیشه تقویت میشود.
«اوئن لیفت» (د ویتو)، یکی از شاگردان «لری دانر» (کریستال)، استاد خلاقیت نوشتاری با مادر پیر، مستبد و غیر قابل تحملش (رمزی) زندگی می کند. «لری» به «اوئن» پیشنهاد می کند برای نوشتن، بهتر است یکی از فیلم های «آلفرد هیچکاک» را ببیند و «اوئن» فیلم «بیگانگان در قطار» را انتخاب می کند و در این جا فکر می کند «لری» با این پیشنهاد، از او خواسته تا همسر سابقش، «مارگارت» (مالگرو) را بکشد و در عوض «لری» نیز مادر او را بکشد…