بر اساس حوادث واقعی، داستانی حماسی از مبارزه ی انسان برای بقا. جسی کتولا، هنگام رکود بزرگ فنلاند با رویایی از آینده خوب به آمریکا رفت. در یک شب تابستانی در سال ۱۹۳۰، اراذل و اوباش ناسیونالیستی کتولا را از خانه اش ربودند. پس ضرب و شتم او را به روسیه شوروی فرستاند، حالا تنها آرزو و رویای او بازگشت کنار خانواده هست…
یلی ،25 ساله ، رهبر سابق ارکستر بچه ها هستش ، کسی که به طور موفقیت آمیزی چندین سال از ستاره ی راک اند رول بودن دوری کرد. همه چیز وقتی پدرش رفت پیش اون و هردوشون عاشق معلم رقص آمریکاییشون شدند تغییر کرد و …
داستان از زمانی آغاز می شود که گرامپ از پله های زیرزمین سقوط می کند و مچ پایش آسیب می بیند. در نهایت مجبور می شود آخر هفته را در هلسینکی، بخاطر فیزیوتراپی بگذراند. اما او یک زن فراموش کار دارد (بیماری آلزایمر) که باید ازش مراقبت شود...
قلب داستان به خانواده "کوپلو" میپردازد. پس از چندین مسافرت خسته اند اما هنوز درکنار هم و قوی. این خانواده به گذشته خود افتخار میکنند، در این مسیر بدشانسی های بسیاری داشته اند اما هیچوخت دست از باور به خود نکشیده اند ...