“آدم” و “دیدم” زوجی متاهل پس از هفت سال زندگی مشترک از یکدیگر دور شده وحرارت عشقشان را از دست می دهند.تنها راه فرار برای “دیدم” شغلش است که سالها پیش به خاطر ازدواجش آنرا رها کرده و…
اسرا که برای یک شرکت لجستیک کار میکند، با بهترین دوستش دیدم در یک خانه زندگی میکنند. او در عروسی دوست صمیمی دیگرش زینب متوجه میشود که زندگیای را پیش میبرده که هرگز نمیخواسته است. او تصمیم میگیرد از روز بعد زندگی جدیدی را آغاز کند و شغلش را ترک میکند و از دوست پسرش جدا میشود.
اوزان برای گذراندن تعطیلات در ویلای لوکس پدرزنش، به یک شهرک روستایی میرود. آسلی هم یک خانم متاهل و جوان است که در همان شهرک سعی در سر پا نگه داشتن رستورانی دارد که شریکش است. زمانی که دختر کوچک اوزان با مرگ رو در رو میشود، سرنوشت این دو نفر بهم گره میخورد و هر دو در یک جای غیرقابل انتظار، متوجه کششی که نسبت به همدیگر دارند میشوند، چرا که بعضی زخم ها فقط تا وقتی پنهان میمانند که کسی با همان زخم متوجه آن زخم شود…