بعد از اینکه هالی (15 ساله) به نظر می رسد یک آتش سوزی مرگبار در مدرسه را پیش بینی کرده است، همه نگاه ها به او جلب می شود. معلم او از او دعوت می کند تا در جامعه داغدار داوطلب شود. هالی آرامش، گرما و امید می دهد. به زودی مردم شروع به تقاضای بیشتر و بیشتر از او می کنند...
آوا در هتل سینسترا آرزو میکند که والدینش ناپدید شوند. صبح روز بعد، آرزوی او برآورده میشود و همه بزرگسالان هتل ناپدید میشوند. آوا و سایر کودکان که تنها ماندهاند، باید برای یافتن راه حلی برای بازگرداندن والدین خود تلاش کنند...
یک رمان نویس سی و چند ساله و پدری قریب الوقوع به سال های بسیار شکل گیری خود در محیط غم انگیز و الکلی دوران جوانی خود در روستایی فلاندر در دهه 1980 در بلژیک نگاه می کند...