مندو، آتارو و کو را به ملک خود دعوت کرد تا از درخت گیلاس پیر و بزرگی به نام "تاروزاکورا" بازدید کنند. این درخت قرار بود در یک فیلم مستقل که توسط مندو تامین مالی شده، مگانه کارگردانی آن را بر عهده دارد و لوم در آن بازی می کند، نمایش داده شود. در طول فیلمبرداری، آتارو طبق فیلمنامه درخت تاروزاکورا را قطع کرد، اما درخت افتاده شروع به کف کردن و از هم پاشیدن کرد...
نفرینی که به لوم در دوران نوزادی وارد می شود، در عصر حاضر خود را نشان می دهد و باعث می شود که او به بعد دیگری کشیده شود. شوهر لوم، آتارو موروبوشی به یک اسب آبی تبدیل می شود و با کمک دوستانش سعی می کند لوم را پیدا کند...
وقتی همه مردم شهر دعوتنامه های عروسی آتارو را دریافت می کنند، هنگامی که می بینند معشوقه او، لوم، عروس نیست، شوکه می شوند. در نهایت آنها متوجه می شوند که وقتی آتارو به عنوان یک پسر کوچک مشغول بازی بود، زیر سایه دختری قدم گذاشت. بیآنکه او بداند، این دختر از فرهنگ فرازمینی بود که در آن پا گذاشتن روی سایهاش نوعی پیشنهاد ازدواج است و ...
توکیو شهر توموبیکی لوم، دختر زیبای یک نژاد مهاجم از بیگانگان اونی با دانش آموز دبیرستانی آتارو موروبوشی مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. آتارو که یک زن فداکار است، از حملات شدید شوک الکتریکی لوم نگران نمی شود و به شکار روزانه خود برای دختران زیبا ادامه می دهد. با انبوهی از شخصیتهای منحصربهفرد دیگر، از جمله همکلاسی شینوبو، ساکورا، دوشیزه زیبای عبادتگاه، اویوکی، بنتن و ران، بهترین دوست لوم، گیلاس راهب بودایی، تن، پسر بچه کوچک، وارث یک خانواده ثروتمند، شوتارو مندو و زیبایی زن مخفیانه ریونوسکه… یک کمدی عاشقانه کلاسیک اسلپ استیک که در آن همه چیز پیش می رود!
دخترهای سشومارو و اینویاشا عازمِ سفری فراسوی زمان شدن! در عصر فئودال ژاپن، دوقلوهای نیمه اهریمنی با نامهای تووا و ستسونا در پیِ یک آتش سوزی در جنگل از همدیگه جدا شدن. تووا درحالی که با نااُمیدی به دنبال خواهر کوچکترش میگشت، در داخل یک تونل اسرارآمیز به گشت و گذار میپردازه که همون تونل اون رو به عصر امروزی ژاپن منتقل میکنه، جایی که سواتا، برادرِ کاگومه هیگوراشی، و خانوادهاش اونو پیدا و بزرگ میکنن. ده سال بعد، تونلی که هردو دوره رو به هم وصل میکنه مجدداً باز شده، و این اجازه رو به تووا میده که دوباره با ستسونا، که حالا دیگه یه اهریمنکُش شده که برای کوهاکو کار میکنه، دیدار کنه و به هم بپیوندن. ولی تووا درکمال تعجب متوجه میشه که ستسونا ظاهراً تمام خاطراتی که از خواهر بزرگترش داشته رو از دست داده. همراه با موروها، دختر اینویاشا و کاگومه، هر سه دختر جوان در یک ماجراجویی بینِ دو دوره سفر میکنن تا گذشتهی ازدسترفتهشون رو بازپس بگیرن.
پسری به نام اینویاشا که نیم انسان است و نیم شیطان، دنبال سنگ مقدسی است و در جریان پیدا کردن این سنگ عاشق دختری به نام کیکیو می شود و می فهمد که سنگ مقدس دست کیکیو می باشد و به او می گوید که من با قدرت این سنگ مقدس به انسان تبدیل میشوم و با هم زندگی می کنیم ولی بعد از مدتی کیکیو می فهمد که او می خواسته با قدرت سنگ مقدس به یک شیطان واقعی تبدیل شود و موقع دزدیدن سنگ مقدس با یک تیر مهر و موم شده او را به درختی آویزان می کند و...