داستان سریال درباره یک معلم شیمی است که علاوه بر مشکلات میانسالی به مشکل بزرگتری برمی خورد. او متوجه می شود که دارای سرطان ریه است و قرار است به زودی این دنیا را ترک بگوید، او که وضع مالی خوبی ندارد و دارای پسری دارای معلولیت می باشد به این فکر می افتد که باید قبل از مردن زندگی خانواده خود را تامین کند و کمی هم این اخر عمری از یکنواختی زندگی در سنین 50 سالگی فاصله بگیرد...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
دو هفته پس از خودکشی دختر جوانی به نام هانا، همکلاسیاش کلی جنسن که به او علاقه داشت، جعبهی مرموزی روی ایوان خانه پیدا میکند که ممکن است دلایل خودکشی او را در بر داشته باشد...
یک دختر دانشجوی پزشکی به نام لیو مور (رز مکایور) که یک ریوننت (موجودی خیالی که در اصل از مرگ بازگشته) برای از دست ندادن حافظه و خاطرات و شکل ظاهری اش و در نهایت تبدیل نشدن به یک زامبی، مجبور است تا حداقل هر ماه، یکبار مغز آدم بخورد و سردخانه بیمارستان برایش حکم سلف سرویس را دارد. البته بعد از خوردن هر مغز، افکار و خاطرات صاحبش را هم جذب میکند و این نقطه جذابیت داستان است.
به خاطر بازی های سیاسی ، یک مرد بیگناه روانه زندان شده و سپس به اعدام محکوم می شود. در اینجا برادر او که یک نابغه است عمدا خود را به همان زندان می اندازد تا خود و برادرش را از آنجا فراری دهد...
بعد از 7 سال و بزرگ شدن فرزند مایکل اسکافیلد ، داستان از آن جایی شروع می شود که “تی بَگ” با یک مدرک می خواهد به لینکولن ثابت کند که مایکل هنوز زنده است. بعد از تحقیقاتشان لینکولن رد پای برادر خود را در یک زندان دورافتاده پیدا می کند و برای نجات او به سفری خطرناک می رود...
داستان سریال الهام گرفته از فیلم “روانی” آلفرد هیچکاک هست که زندگی “نورمن بیتس” و مادرش “نورما” به تصویر کشیده می شود. داستان از آن جا شروع می شود که نورما یک متل در شهر ساحلی می خرد و …
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد...
دکستر (به انگلیسی: Dexter) که در سن 3 سالگی یتیم و شاهد کشته شدن فجیع مادرش توسط گانگسترها بوده دچار آسیب شدید روانی شده توسط افسر پلیس میامی هری مورگان به فرزندی پذیرفته شده بود. وی متوجه گرایشهای بیماری روانی دکستر شد و به وی یاد داد تا اشتیاق وحشت آور خود را برای کشتن کنترل کند و آن را در راهی سازنده با کشتن افرادی که لیاقتش را دارند به کار برد. کسانی که بیشتر آنها از دست سیستم به خاطر راههای گریز در قانون فرار کرده اند یا هرگز دستگیر نشده اند…
یک جراح جوان که دارای اوتیسم و سندرم ساوانت است به بخش کودکان یک بیمارستان معتبر منتقل میشود. ،سوال اصلی اینجاست که آیا کسی که نمی تواند با مردم حرف بزند آیا میتواند جان آنها را نجات بدهد؟
داستان در سال 2030 شروع میشود. تد میانسال تصمیم میگیره برای بچه هاش داستان آشنایی با مادرشون رو بگه. داستانی طولانی که پر از اتفاقات و صحنه های خنده داری است که تد و دوستان صمیمیش به وجود آورده بودند…
هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای "وستروس" در حال ستیز با یکدیگر در سریال بازی تاج و تخت هستند. خاندان "استارک"، "لنیستر" و "باراثیون" برجسته ترین این خاندان ها می باشند. داستان سریال گیم آف ترونز از جایی شروع می شود که "رابرت باراثیون" پادشاه وستروس، از دوست قدیمی خود "ادارد" ارباب خاندان استارک، تقاضا می کند به عنوان مشاور پادشاه که برترین سمت دربار است به او خدمت کند و این در حالی است که مشاور قبلی دربار به طرز مرموزی به قتل رسیده است. اما با این حال "ادارد" تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه یعنی "لنیستر ها" در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند از سوی دیگر بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس "تارگرین ها" نیز نقشه پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آنها خواهد شد که…
سریال دوستان یک مجموعه کمدی در مورد گروهی از شش دوست است که در منطقه منهتن شهر نیویورک زندگی میکنند. این مجموعه توسط دیوید کرینو مارتا کافمن از سال 1994 تا سال 2004 ساخته شدهاست. این سریال متمرکز بر زندگی سه مرد و سه زن بیست و چند ساله (که در روند سریال به سی و چند سالگی میرسند) است که ساکن محله گرین ویچ هستند. این سریال یکی از محبوبترین مجموعههای کمدی روزمره در تاریخ تلویزیون آمریکا است که دهها میلیون طرفدار در سراسر جهان بدست آوردهاست. سریال دوستان در تلویزیونهای بیش از یکصد کشور جهان نمایش داده شدهاست و روزبروز به شمار طرفداران آن افزوده میشود…
داستان سریال درباره فردی است به نام رگنار لاثبروک که با پادشاه آن دوران وایکینگ ها به مخالفت برمیخیزد و دوست دارد این بار به جای نبرد با شرقی های منطقه خود، حمله به سمت غرب را در دستور کار خود قرار بدهند. رگنار با مخالفت با پادشاه خود، کار را به جلو میبرد تا راه را برای نبرد با غربی ها هموار کند و حتی خود را در مقام پادشاهی ببیند...
«لئونارد» و «شلدون» دو دانشجوی نخبه فیزیک، اما بسیار ضعیف در روابط اجتماعی هستند که با هم زندگی می کنند. ماجرا از جایی شروع می شود که دختری بنام «پنی» همسایه ی آنها می شود، و به آن ها نشان می دهد که چقدر درمورد نحوه ی زندگی در خارج از آزمایشگاه کم می دانند...