وقتی “کالوین” با قُلدر دوران مدرسه اش روبرو می شود متوجه می شود که “باب” برای سازمان جاسوسی سیا کار می کند، او همراه با دوستش تصمیم به جاسوسی از یک پرونده ی نظامی را می گیرند که…
فیلم دوبله فارسی کامل و بدون حذفیات «جاسوس مرکزی»
دوبله شده توسط موسسه داخلی معتبر و حرفه ای // مدیر دوبلاژ: سعید شیخ زاده
گویندگان: حسین عرفانی، سعید شیخ زاده، نرگش فولادوند، مرضیه صفی خانی، حامد عزیزی و ...
نسخه هایی که با این نماد
CC
نشان داده شدهاند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی
هستند.
کیفیت:
BluRay 2160p 4K
حجم :
5.52 گیگابایت
انکودر:
NightMovie
یک مبارزه در آشپزخانه، یک مرد با چاقوی قصابی در برابر فرد دیگر که با یک موز می خواهد بجنگد، مردی که موز در دست دارد، برنده می شود! این صحنه ها در فیلم دوست داشتنی هستند، در این چنین فیلمی اینگونه می شود، آن نفر می تواند با موز دیگری را بکشد. و او این کار را انجام می دهد، پس از این صحنه لذت ببرید. این فیلم یک فیلم اکشن با جنبه های کمدی مثل فیلم های دهه ی ۱۹۳۰ میلادی است.
کوین هارت در Central Intelligence نقش کالوین جوینر (Calvin Joyner) را بازی می کند، یک آدم خشک و غمگین، که در دبیرستان بیشترین احتمال موفقیت را در او می دیدند. او یک کار خوب و همسر عالی دارد، ولی همچنان در زندگی احساس شکست می کند. دواین جانسون، نقش هم کلاسی سابق او رابرت ویردیک (Robert Weirdicht) با نام مستعار باب اِستون، را بازی می کند، دانش آموز چاقی که همیشه او را در مدرسه مسخره می کردند، او تبدیل به یک مأمور CIA شده است، ولی هنوز لباس های خنده دار می پوشد و در مورد، فیلم Sixteen Candles 1984 صحبت می کند. باب یک بدن ورزیده و آماده دارد، و در درگیری های فیلم به خوبی از این برتری خود استفاده می کند.
باب می خواهد با کالوین رابطه داشته باشد، تنها فردی که در دبیرستان با او خوب رفتار کرد، او بطور مخفیانه کار می کند، چون به اتهام قتل همکارش و خیانت مورد تعقیب است، او به تخصص کالوین نیاز دارد، تا نام خود را از لیست تروریست ها پاک کند. اما او واقعا کالوین را دوست دارد، او کالوین را مثل ابر قهرمان ها دوست دارد، از او تمجید می کند و او برایش مانند اسطوره ها است.او به کالوین می گوید، که به کمکش نیاز دارد، و از او می پرسد، که در این ماجرا هست یا نه. کالوین می گوید، نه. باب می گوید، تو هستی از همان اول هم در این ماجرا وارد شده بودی. کالوین می خواهد بداند، چرا باب از او پرسید، که در این ماجرا هست یا نه، در حالی که از همان اول نیز در ماجرا بوده است، و باب به او می گوید، من احساس غرور می کردم اگر تو خودت می گفتی که در این ماجرا با من هستی. کالوین دوباره می گوید، من نیستم، و این دیالوگ چندی بار تکرار می شود، باب او را در یک سبد حمل نامه می اندازد، و در حالی که افرادی که برای گرفتن باب آمده اند، به سمت او شلیک می کنند، و کالوین هم در سبد است و برای خود فریاد می زند. باب به او می گوید که همه چیز ردیف می شود. رابطه ی بین آنها اینگونه بود.بهترین چیز در مورد Central Intelligence، این است که، شما به رابطه ی آنها اعتقاد داشته باشید. هارت و جانسون، مانند کمدین های کلایک، Abbott & Costello و Bob Hope و Bing Crosby و Gene Wilder و Richard Pryor هستند، وقتی آنها کنار هم می ایستند، اختلاف قدشان مثل مقایسه، جن و مردی که آن را احضار کرده باشد، می ماند. اما فیلم به خوبی نقش های آنها را ترکیب کرده است و آنها در طول فیلم با همدیگر هستند، و به هم کمک می کنند.باب به کالوین نیاز دارد، به او دروغ می گوید و او را در شرایط خطرناک قرار می دهد، اما او همیشه کالوین را از ته دل دوسته داشته است، باب همیشه او را به عنوان یک فرد شجاع و مهربان می شناسد. جانسون، که یکی از بهترین بازیگران فیلم های اکشن است، به خوبی از پس نقش خود در Central Intelligence برآمد. کالوین باب را مثل جیسون بورن، می داند، ولی باب می تواند با هر چیزی حتی یک موز، کسی را به قتل برساند و یک شخصیت مرموز و خونسرد دارد، که کالوین را شگفت زده می کند، اگر این داستان ها در مورد او درست باشد. کالوین در طول فیلم مثل مانند یک فرد نادان رفتار می کند، هیچکس در هالیوود به اندازه ی دواین جانسون شایستگی ندارد، او باید نقش سوپر من را بازی کند، او از هوشش در این فیلم استفاده کرده است، جانسون در طی فیلم از یک کودک چاق و بی عرضه به یک مأمور بزرگ در CIA تبدیل شد.
باب در فیلم یک قهرمان است، که کالوین دوست دارد، مثل او باشد. باب می داند که کالوین با دوستش در دبیرستان ازدواج کرده است و آن ها را زوج مناسبی می داند. کالوین فکر می کند، که مردی کوچک و بی اهمیت است، اما باب استون با این نظر او مخالف است، و به او نیاز دارد. باب استون یک شخصیت عالی دارد، مردی که دوست خود را ترغیب می کند، تا قهرمان قصه ی خود باشد، چون در مورد خودش این اتفاق به درستی اتفاق افتاده است و هیچکس نمی تواند متوقف پیشرفت باب شود. اما این خصوصیت در کالوین وجود ندارد، او یک فرد حواس پرت و پرحرف است، آنها در انتها و قبل از اینکه با هم همکار شوند، دوباره در جشن دبیرستان شرکت می کنند، و در آنجا کسانی که رابرت ویردیک را مسخره می کردند، با چهره ی جدید او یعنی باب استون، آشنا می شوند.
فیلم Central Intelligence، نوشته ی آیک بارینهولتز (Ike Barinholtz) و دیوید اِستِیسون (David Stassen) و راسِل مارشال تِربِر (Rawson Marshall Thurber) می باشد. کارگردان این فیلم تِربِر است، که قبلا در فیلم های کمدی We’re the Millers 2013 و Dodgeball 2004 به عنوان کارگردان و نویسنده، حضور داشته است.
داستان شامل سه رئیس بد ذات وحشتناک، و همچنین سه کارمند است که با یکدیگر هم قسم شده اند تا برای خلاص شدن از شر رئیس هایشان، آنها را به قتل برسانند! آنچه که فیلم را جالب تر می کند این است که می بینیم واقعا این سه رئیس چه آدم هایی وحشتناک و بدجنسی هستند، و کارمندانشان هم در نقشه به قتل رساندن رئیس هایشان چقدر بی عرضه هستند…
وسلی گیبسون مرد جوان تنهایی است که در محل کارش نیز شرایط خوبی ندارد و رئیسش او را تحت فشار قرار داده است ، دوست دخترش نیز به او کم محلی می کند و در کل زندگی اش خسته کننده شده است . در ادامه او در یک درگیری تیر اندازی در یک فروشگاه با زنی جذاب و خشن به اسم فاکس آشنا می شود و این اتفاق زندگی او را تغییر می دهد .
یک فروشنده باتجربه مواد مخدر ، برای وارد کردن یک محموله جدید مواد مخدر از نوع علف به ایالات متحده، تصمیم به ایجاد یک خانواده غیرواقعی برای پیشبرد هدفش می گیرد اما...
بیلی بتسون پسری 14 ساله است که بعد از پیدا کردن جادویی هزارساله میتواند تنها با گفتن بک کلمه به طور جادویی به ابرقهرمانی بالغ به نام شزم تبدیل شود. او خیلی زود پس از کشف قدرتهایش، در مواجهه با دکتری پلید به نام تادیوس سیوانا باید آنها را به بوتهی آزمایش بگذارد و...
یک پلیس مخفی در یک گروه زیرزمینی از مسابقه دهندگان خیابانی نفوذ می کند. اما وقتی که دوستان جدیدش در این گروه به مظنونین اصلی پرونده تبدیل میشوند، وفاداریاش به پلیس زیر سوال می رود.
مهمانان سرکش سيارات ديگر باز دردسرساز شده اند و «مأمور جني» (اسميت) به کمک همکار سابقش، «مأمور کي» (جونز) نياز دارد. اما مأمور «کي» خاطره اش پاک شده است...
بیگانه ای فضایی در سال ۱۹۶۹ موفق می شود تا «مامور کی» را به قتل برساند و کره زمین را در وضعیت خطرناکی قرار دهد. «مامور جی» که حالا یک کهنه کار در سازمان به حساب می آید، مامور می شود تا در زمان سفر کند و به سال ۱۹۶۹ بازگردد تا مانع از کشته شدن او در موعد مقرر گردد و به این ترتیب نسل بشر را نجات دهد...
اولین سالت یک مامور سیا است تا اینکه به او اتهام جاسوسی برای روسیه را میزنند. سالت مجبور میشود که از مافوق هایش بگریزد تا بیگناهی خود را ثابت کند. وی با بکار گرفتن تمامی تخصص ها و تجاربی که در طی سالها بعنوان مامور مخفی کسب کرده، باید بتواند علاوه بر گریز از دست دولت، بیگناهی خود را نیز ثابت کند...